یادداشت‌ها

واسازی قصه‌های تکراری

چیزی که وضع و حال ما را تغییر می‌دهد، توانِ واسازی (deconstruction) قصه‌هایی است که به خودمان می‌گوییم؛ اینکه بتوانیم قصه‌هایمان را با روایتِ دیگری ببینیم، در عناصر و اجزای آن‌ها شک کنیم، مسیر آشنای همیشگی را نرویم، پرسش کنیم، به چالش بکشیم و در یک کلام نظمِ روایتِ همیشگیمان…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

ادای دین به روشنفکری قابل اتّکا

نوشتن رساله دکتری کار آسانی نیست. خیلی وقت‌ها هم با دلِ خوش و آرام پیش نمی‌رود. ابتدا باید به ایده‌ای برسی که اشتیاق و توان پیگیری‌اش را داری،  بعد آن را بپرورانی و از دلش مسئله روشنی بیرون بکشی که ارزش پاسخ‌دادن داشته باشد، آن وقت بروی سراغ استاد راهنما…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

معلّمی و ساختن رابطه

امسال چهاردهمین سالی است که تدریس می‌کنم و راستش مهم‌ترین چیزی که در همه این سال‌ها فهمیده‌ام این است که معلّمی یعنی ساختنِ رابطه. بقیه چیزها، از آموزش شیمی و فیزیک و ادبیات گرفته تا پرورش خلق‌وخوی خوب یا بد در بچه‌ها، همه‌اش به دنبال همین یک اصل می‌آید. اصلاً…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

گفت‌وگوی تنانه با بهار

بهار و تنبلانگیِ دلنشین‌اش همین نزدیکی هاست. بهار و گفتگوی بی‌واسطه تن انسان با طبیعت، با بوها، با نسیم، با رنگ‌ها و با آفتابی که سرک می‌کشد از پشت ابرها و باران‌های بی‌هوای بهار. زمستان همه پوشیدن و دریغ کردن است و بهار همه گشودگی و وصل بودن. به تعبیر…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

انتخابِ خستگی

جهانِ تجربه‌های آدمی محدودیت‌هایش را آرام آرام عرضه می‌کند. در آغاز همه چیز شدنی است، امّا کم کم حقیقت آشکار می‌شود و می‌فهمیم که ما انسان‌ها با همه توانایی‌ها و پیچیدگی‌هایمان، در مهمترین امور زندگیمان مجبورترینیم. آن وقت می‌پذیریم که خسته‌شدن را نه به دیده اجباری ناگزیز و فرجامی ناخوشایند…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

رمضانِ دل‌های لرزان

بعضی هم بهره‌شان از ایمان و دین، تنها دلی لرزان است. اینان نیز چون رمضان می‌رسد، همه توش و توان خود را به مهمانی می‌آورند. آنان نه باورِ استواری دارند و نه ایمان محکمی. تنها امیدی تُرد و تمنّایی عمیق برایشان باقی مانده. دل‌های لرزان، بازماندگان تاراج‌های پیاپی‌اند؛ ساکنان شهرهای…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

فلسفه‌ی تنهایی

کدام یک از ما هست که تنهایی را نخواهد و از آن گریزان هم نباشد؟ کدام یک از ما در نوسان میانِ خلوت و بودن با دیگری نیست؟ کدام یک از ما احساس جداافتادگی، رهاشدگی و غربت نمی کند؟ کدام یک از ما حتی در درون خود و با خود…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

فانتزیِ نجات

فیلمی را می‌دیدم که در آن یکی از شخصیت‌های فرعی- پسر جوانی در یک خانواده فقیر و پرجمعیت – به این نتیجه رسیده بود که رسالتش مراقبت از زنانی است که تحت فشار و بدرفتاری‌‌اند. او محبّت عمیقی به این زن‌ها حس می‌کرد و اغلب بی‌آنکه تمنّای وصل یا نزدیکی‌ای…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

این زندگی نیست که ارزشش را از دست داده، این رؤیای مرده ما است که دیگر ارزش زیستن ندارد. ما در رؤیای زندگی‌ای بودیم که هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد. خیال می‌کردیم هرچه بیشتر داشته باشیم، هرچه بیشتر به سلامتیمان توجّه کنیم و هرچه بیشتر مشغول انجام کارهای ارزشمند و مفید…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

دیگرآزاریِ پنهانِ آدم‌های خوب

چیزی که می‌خواهم بگویم کمی تند و شاید برای بعضی‌ها آزارنده باشد. امّا هرچه بیشتر می‌گذرد، بیش‌تر احساس می‌کنم در پسِ بسیاری از وسواس‌های اخلاقی، تغذیه‌ای، دینی و … نوعی دیگرآزاریِ موجّه، نهفته است. این امور که با خوب و بد اخلاقی، سلامت جسم، بهداشت، وظیفه دینی، رستگاری و ……
مشاهد‌ه‌ی مطلب

تاب‌آوریِ جالبِ بعضی آدم‌ها

این روزها، یکی از چیزهایی که مدام توجّهم را جلب می‌کند، مواجهه تاب‌آورانه بعضی از آدم‌هاست که توانسته‌اند در دلِ این بحرانِ ناخوانده، خودشان را بازسازی کنند. به این معنا که توانسته اند واقعیت این رخداد را بپذیرند، دست از ناله کردن و سردرگمی بردارند، چشم‌انتظارِ بازگشتِ اوضاع به وضعیت…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

تجربه حمل‌کردن

این روزها که می‌روم خرید، پاکت‌ها را زمین نمی‌گذارم. یعنی از همان لحظه که فروشنده چیزی را می‌گذارد توی پاکت، آن را دستم نگه می‌دارم تا برسم داخل خانه و بگذارمش دمِ در یا توی تراس. پیشتر امّا پاکت خرید را می‌شد گذاشت روی زمین، روی نیمکت یا حتی کفِ…
مشاهد‌ه‌ی مطلب