یادداشت‌ها

هر انسانی زخمی در درونش دارد که مواجهه او را با جهان معیّن می‌کند: اینکه کجا برود، چه بکند، با چه کسی دوست بشود، چه چیز را بخواهد و حتی اینکه چگونه بمیرد. زندگی هر کدام از ما تلاشی مدام برای پاسبانی از این زخم است.
مشاهد‌ه‌ی مطلب

حدّ فانتزی را نگه داشتن

هرقدر هم کسی را دوست دارید، خوشیِ بیش از آرزویش را به او ندهید. حدِ فانتزی های خودتان و دیگران را نگه دارید. مراقب باشید کسی را غرق در خوشیِ غیرقابل‌تحمّل نکنید. این که کسی از شما صرفاً یک لیوان آب خواسته، برداید آب یخ دستش بدهید، همیشه به نفعِ …
مشاهد‌ه‌ی مطلب

ما معمولی‌ها هم زنده می‌مانیم!

همه ما به نوعی مقهور آن تصویریم؛ تصویر ِ مرد یا زنِ ایدئال. تصویرِ مرد ایدئال چیزی شبیه این است: مردی که می‌تواند، تکیه‌گاه است، قوی و قاطع است، نمی‌ترسد، دچار تزلزل نمی‌شود، مقاوم و صبور است و با اطمینان از آدم‌های اطرافش محافظت می‌کند. و تصویر زنِ ایدئال، چیزی…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

حاشیه گرم

پنجره اتاقم، لبه بیرونیِ کم‌عرضی دارد. چیزی در حدود ۴ یا ۵ سانتی‌متر. طوری که اگر یک پرنده بخواهد روی آن بنشیند (که نمی‌تواند)، باید خودش را بچسباند به شیشه پنجره و موازی با این لبه باریک، بی‌هیچ تکان خوردنی بایستد. امّا همیشه، مخصوصاً شب‌ها، پشت پنجره اتاقم صدای به…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

همه ما خاکستری هستیم. نه خوب مطلقیم و نه بد مطلق. همیشه در پشتِ رفتارهای آزارنده اغلب ما، نیازها، ترس‌ها و احساساتی نهفته است که اگر دیده بشوند می‌توانند ما را از ورطه تخاصم و بددلی، به فضایی از همدلی و گفتگو برسانند. تنها لازم است کمی صبور باشیم، زخم‌های…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

ادامه

دوستی برایم نوشته است: «امّا پذیرش ترمیم‌پذیر بودن چیزها کافی نیست. آدم باید ترمیم‌نا‌پذیر بودن یک سری چیزها را هم قبول کند. خیلی خوب است که آدم دل بدهد به این ایده و وحشت نکند از تغییر و شکستن و آسیب‌دیدن. امّا این قصّه یک طرف دیگر هم دارد. بعضی…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

جهانِ چیزهای ترمیم‌پذیر

گفتم: می‌دونی تفاوت من و تو چیه؟ گفت: نه. بگو برام. گفتم: خیلی بهش فکر کردم. تو نگران شکست خوردن یا از دست دادن نیستی. امّا من خیلی نگران این جور چیزهام. مدام فکر می‌کنم اگر فلان چیز رو از دست بدم چی میشه؟ اگر توی فلان کار شکست بخورم…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

فقط اومدم یک تلفن بکنم!

گابریل گارسیا مارکز داستان کوتاهی دارد به اسم «فقط اومدم یک تلفن بکنم». این داستان نشان می‌دهد که چطور گاهی اوقات بافت و زمینه بیش از هر چیز دیگری معنای رفتار یا خواسته ما را تعیین می‌کند. یعنی ممکن است شما یک خواسته معمولی داشته باشید امّا در یک زمینه…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

هنرِ شنیدن

گاهی اوقات همه کمکی که می‌توانیم به کسی بکنیم این است که با او چالش نکنیم، نامعقول بودنِ حرف‌هایش را به اون نشان ندهیم و فقط گوش بشویم برای شنیدنش. بعد، همین که به دیوار سختِ ما نخورده است، این امکان را به او می‌دهد که برگردد و نامعقول بودنِ…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

واقعیّت حیرت‌آورِ آن بیرون

همیشه یکی از حیرت‌آورترین واقعیت‌ها برای من این است که دیگرانی غیر از من، آن بیرون هستند و  جور دیگری فکر می‌کنند، جورِ دیگری احساس می‌کنند، از زندگی چیز دیگری می‌خواهند و چیزها را جورِ دیگری تجربه می‌کنند. همیشه به فکر فرو می‌روم وقتی می‌بینم آن بیرون، آدم‌ها چیزهای مختلف…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

دردِ روایت

هر کدام از ما زندگی و جهان را به مثابه روایتی دنباله دار تجربه می‌کنیم؛ داستانی که با تولّدمان آغاز می‌شود، به زمان حال می‌رسد و قرار است جایی در آینده‌ای نامعلوم پایان یابد. بخش‌های آغازین این روایت را تنها به کمک بزرگ‌‌تر‌ها به یاد می‌آوریم. آن‌ها چیزهایی از روزهای…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

در نبودِ زبان خصوصی

ویتنگشتاین استدلال جالب توجّهی دارد در دفاع از اینکه چیزی به اسم «زبان خصوصی» ممکن نیست. یعنی هیچ انسانی مفاهیمی از آن خودش ندارد و نمی تواند داشته باشد. آدم‌ها می‌توانند اصواتی را جایگزین کلمات یک زبان بکنند امّا هیچ‌کس نمی‌تواند مفهوم تازه ای بسازد؛ مفهومی که پیش‌تر در زبان…
مشاهد‌ه‌ی مطلب