یادداشت‌ها

جنسیت و معنای زندگی

انسان، موجودی بی‌جنسیت نیست و وقتی از معنای زندگی‌ او صحبت می‌کنیم، نمی‌توانیم تجربه‌‌اش از زنانگی یا مردانگی را نادیده بگیریم. زنی که با زنانگی خود آشتی نیست، بی‌تابیِ مدامی را با خود دارد و مردی که زیر فشارِ مرد بودن، احساس استیصال می‌کند، فرصت یک زندگی معنادار را تا…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

دو روایت از مراحل سوگ

در این تصویر دو وضعیت با نوعی بیان طنزآمیز با هم مقایسه شده‌اند. یکی مراحل سوگ بر اساس پژوهش‌های مرتبط و دیگری روایتی از اندوه و سوگ تحت عنوان “تجربه‌ی من”. روایت اول، مدلی نظری برای فهم و درمان است و روایت دوم، اتفاقی است که در واقعیت و تجربه…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

مهربانِ مجبور

من آدم‌های مهربانِ کلافه و غمگین زیادی را می‌شناسم؛ آدم‌هایی که دیگران دوستشان دارند و مهربانی‌شان را ستایش می‌کنند، اما حال خودشان خوب نیست. من آدم‌های خوب زیادی را می‌شناسم که مهربان‌اند چون بلد نیستند جور دیگری باشند، چون اگر جور دیگری باشند خودشان را دوست ندارند و چون اگر…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

کمک دیگری به رشد فهم ما

دوستی می‌گفت: خیلی چیزها را به وقتش نمی‌دانیم. تنها زمانی می‌فهمیم که هزینه‌های زیادی داده‌ایم و چندان فرصت و توانی هم برای استفاده از این دانش برایمان باقی نمانده است. می‌گفت: چرا باید این همه عمر بگذرد تا این چیزها را یاد بگیریم؟ عمری دِگر بباید بعد از وفات ما…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

خستگی دینی

اسمش را شاید بشود گذاشت خستگی یا خشمِ دینی؛ این‌که آدم دیگر دلش نخواهد به دین و هر چیزی مرتبط با آن فکر کند یا وقتی حرف این امور به میان آمد درونش پر بشود از خشم. این را آدم‌هایی تجربه می‌کنند که از دین‌داران و دین‌خویی‌شان آسیبی عینی یا…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

با این مرگ‌آگاهی چه کنیم؟

من می‌میرم. تو می‌میری. آن‌ها که دوستشان داریم می‌میرند. آن‌ها که دوستشان نداریم هم می‌میرند. آن‌ها که خیرمان را خواستند، می‌میرند؛ آن‌ها که باعث آزارمان شدند هم. همه می‌میریم. این را گهگاه می‌فهمیم و دوباره فراموش می‌کنیم. خیلی وقت‌ها هم یادمان می‌ماند اما نمی‌دانیم با آن چه کنیم. شاید هیچ…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

از پا افتادن تدریجی است

آدم‌ها آرام‌آرام و در سکوت، سختی‌های زیادی را تاب می‌آورند اما نهایتاً با یک اتفاقِ به مراتب کوچک‌تر از پا می‌افتند. خیلی‌ وقت‌ها اما توجه ما معطوف به همان اتفاق آخر می‌شود و می‌پرسیم: چرا چنین اتفاق کوچکی چنین واکنش بزرگی داشته؟ می‌گوییم چه آدم کم‌طاقتی، چقدر شکننده! اما آدم‌ها…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

ماندن یا رفتن

دکتر رِنانی می‌گوید بمانید، وطن خالی می‌شود و آسیب‌پذیر. می‌گوید همان‌طور که وقتی مادر یا پدرتان سرطان می‌گیرند، می‌مانید و نمی‌روید، وطن را هم همین‌طور ببینید و نروید. من، مانده‌ام اما نمی‌دانم چرا دیگری باید بماند؟ برای وطن؟ برای آینده؟ برای دیگران؟ آخر عشق به وطن و دیگران با کدام…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

بگذار حالم بد باشد

دوستان هُلمان می‌دهند، روانشناسان هُلمان می‌دهند، کتاب‌های خودیاری و خیلی‌های دیگر هم هُلمان می‌دهند به سمت امیدوارتر بودن، به سمت خوب کردن حال خودمان، به سمت پذیرفتن جهان، به سمت گوش نکردن به اخبار، به سمت جنگیدن، به سمت تامل کردن و هزار کار خوب و درست دیگر. اما هیچ…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

مراقبت از حال جهان درون

این روزها فیلم دیدن، کتاب خواندن، موسیقی گوش کردن، به دیگران کمک کردن، کار خلاقانه‌ای انجام دادن، تفریح کردن، با دوستان وقت گذراندن و … بیش از هر زمان دیگری ضروری است. راستش نمی‌توان گفت خبر نبینید یا خودتان را از اخبار دور نگه دارید، چون کار آسانی نیست. به…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

نیاز ما به شنونده‌ی راز

خیلی وقت‌ها رازهای اصلی ما چیزهایی هستند که از آشکار شدنشان شرم داریم. مثلاً بسیاری از ما ضعف‌ها و کاستی‌هایمان، گذشته و خانواده‌مان‌، علایق و باورهایمان و احساسات و عواطفمان را راز می‌دانیم و نمی‌خواهیم کسی جز ما از آن‌ها باخبر باشد. در جامعه‌ای با ارزش‌های توده‌ای، تحمیلی و ساده‌انگاره،…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

راز چیست؟

راز چیست؟ حقیقتی اغلب مهم که پنهان می‌ماند، که باید پنهان بماند‌ و آفتابی شدنش وضع موجود را برای همیشه تغییر می‌دهد. راز داشتن، آدم را تنها می‌کند و هر کدام از ما به اندازه‌ی رازهایی که داریم، تنهاییم. دوستی تنها جای عالم است که راز، کارکرد متفاوتی پیدا می‌کند‌‌.…
مشاهد‌ه‌ی مطلب