یادداشت‌ها

گمشده در هزارتوی اخبار

می گوید: در این برنامه مهمان آقا یا خانم فلان هستیم، مفسّر اخبار خاورمیانه، جهان یا … . بعد مفسّر می‌آید و شروع می‌کند به تفسیر اخباری که مجری کمی پیش تر اعلام کرده است. ما این سوی تصویر، هم آن اخبار را گزارشگر خنثای واقعیت می‌دانیم و هم آن…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

واپس‌روی

گاهی اوقات ما آدم ها ترس‌ها، دغدغه‌ها و خوشایندها و بدایندهایی را تجربه می‌کنیم که هر چه به خودمان و به آن‌ها نگاه می‌کنیم، می‌بینیم با آن‌چه هستیم، با سنّ و سالمان و با خلق‌و‌خو و منش و موقعیت حرفه‌ای و خانوادگیمان جور در نمی‌آیند. گویی این حالات عاطفی از…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

زندگی اخلاقی و ضرورت شناخت

مخاطب حرفی که می‌خواهم بزنم همه نیستند. روی سخنم با افرادی است که دغدغه اخلاقی‌زیستن دارند. یعنی اخلاقی‌بودن را یک ارزش مهم در زندگی می‌دانند و تصوّر می‌کنند اگر کسی صاحب  فضیلت‌های اخلاقی باشد و خوب عمل کند، روی هم رفته انسان ارزشمندی است. اگر کسی دل در گرو این…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

بالاخره چه باید کرد؟

در تلاش برای پاسخ دادن به پرسش «چه باید کرد؟»، سر می‌چرخانیم به این سو و آن سو و با دنیایی از نوشته‌ها، حرف‌ها، توصیه‌ها و پاسخ‌ها روبرو می‌شویم. امّا این توصیه‌ها همه هم‌صدا و هم‌سو نیستند. این انبوهیِ دانش انگار هر چه فربه‌تر می‌شود، تناقضات و تعارضاتش بیشتر می‌شود.…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

وقتی چیزها از کار می‌افتند

وقتی نمی نویسی، چیزها می‌ریزند توی خودت و سکوتت عمیق‌تر می‌شود. ابتدا کمی مضطرب می‌شوی. همه آنچه که با نوشتن از تو بیرون می‌رفت و جایی آن میانه ( میان تو و دیگری) کمی دور و کمی نزدیک از تو به بودنش ادامه می‌داد، حالا درگرگ و میش درونت، کز…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

خندید و گفت ولی تو امیدوارتری.

گفت: میشه بدون اینکه پدر خودمون رو در بیاریم زندگی کنیم. گفتم: یعنی چی؟ گفت: به خودت نگاه کن. کی بیشتر از همه اذیتت می‌کنه؟ گفتم: میخوای بگی خودم؟ گفت: غیر از اینه؟ گفتم: نمی دونم. شاید. گفت: ولی میشه یک کم متفاوت هم زندگی کرد. گفتم: چطوری؟ مگه میشه…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

جستجوهای تازه‌ی ناگزیر

«وقتی جوان بودم چیزی در مورد یک خادم کلیسا خواندم- همان کسی که دستیارِ کشیش محسوب می‌شود. داستان جالبی بود در مورد کسی که بیست سالِ تمام در کلیسا خدمت کرده بود امّا یک‌دفعه از طرف مقامات کلیسا دستور می‌رسد که کلیسا حق استخدام هیچ بی‌سوادی را ندارد. کشیش می‌فهمد…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

پرسش‌های واحد، روایت‌های متفاوت

یکی از تجارب جالب من، شنیدن پرسش‌های واحد به روایت‌‌های مختلف و از آدم‌‌های متفاوت است. گاهی اوقات فکر می‌کنم آدم‌‌های یک طبقه، یک نسل یا یک فرهنگ، همگی با چند پرسش یکسان دست و پنجه نرم می‌کنند. امّا چون هر کدام قصه زندگی خودشان را دارند، این پرسش‌‌ها برایشان…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

سنجش گاه و بی‌گاهِ جهان‌بینی

در سال ۱۹۶۰، روزنامه‌نگار گوردون یانگ از یونگ پرسید: «چه چیزهایی کم و بیش از عوامل اصلی شادکامی انسان محسوب می‌شوند؟» یونگ  پنج عامل را ذکر کرد: ۱. سلامت جسمی و ذهنی خوب. ۲. روابط شخصی و صمیمانه خوب، مانند ازدواج، خانواده و دوستی. ۳. توانایی درک زیبایی در هنر…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

مربّع‌های زخمی

خطای رایج و عجیبی هم هست که گاهی به آن «خطای مقوله‌سازی» می‌گویند؛ این که از شباهت محدودِ دو چیز، یکسانی آن‌‌ها را نتیجه بگیریم. مثلاً بگوییم اسب و سنجاب هر دو حیوان اند، پس مثل هم‌اند، یک چیز می‌خورند، یک جور زندگی می‌کنند و یک جور هم باید از…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

جدّیت نگاه مؤمنانه

دوستی می‌گفت نمی‌توانم فلان خبر را بشنوم و غصّه نخورم، نمی‌توانم فلان اتفاق را ببینم و دست و دلم نلرزد، نمی‌توانم وضع و حال سیاسی جامعه را ببینم و درگیرِ آن نشوم. می‌گفت نمی‌توانم مثل خیلی‌ها به زندگی نگاه غیرجدّی داشته باشم و رها کنم و به خوشی‌های فردی‌ام بچسبم.…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

باورِ رهایی‌بخش به بی‌ثباتی عالم

عرفا می‌گفتند نه خوشی در عالم پایدار است و نه ناخوشی. در عالم هیچ چیز پایداری وجود ندارد. این ناپایداری سرشتی زندگی، منشأ امید و اندوه ماست. چه خوب که بسیاری چیزها نمی پایند. غم اگر می‌ماند چه ویرانه‌ای می‌شد زندگی. امّا چه بد که بسیاری چیزها هم نمی‌مانند. شادی…
مشاهد‌ه‌ی مطلب