گفت: می‌گن نیچه نهیلیست بوده.

گفتم: نهیلیسم یعنی چی؟

گفت: یعنی پوچ‌گرایی یا شایدم پوچی‌گرایی.

گفتم: خُب گیر کار کجاست؟

گفت: من از پوچی می‌ترسم. چند وقته اما دلم می‌خواد برم نیچه بخونم.

گفتم: نیچه چیزی رو خلق نکرده. اون فقط زاویه نگاهشو تغییر داده و یک سری چیزها رو توی عالم با وضوح بیشتری دیده.

گفت: یعنی اختلال روانی نداشته؟

گفتم: چه فرقی می‌کنه؟

گفت: آخه واقعیت جهان این‌قدر خالی نیست. فقط اختلال روانیه که می‌تونه این حجم بدبینی رو بسازه.

خواستم بگویم: تو مگه نیچه خوندی اصلاً و اینکه این ساده‌سازی‌ها و کلی‌گویی‌ها چیه؟  ولی این حرف‌ها را نزدم و گفتم: چه چیزی توی پوچی اینقدر برات ترسناکه؟

گفت: اینکه دیگه نتونم زندگی کنم. من زندگی رو‌ دوست دارم.

سکوت کردم. این همه وحشتش از پوچی که افتاده بود روی نیچه و فکرهاش و این همه تأکیدش بر دوست داشتن زندگی همه چیز را می‌گفت.

از خودم می‌پرسم چرا زندگی نمی‌تواند برای همیشه پُر از بازی‌های درگیرکننده و فراموشی‌آفرین باشد؟

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من