تأملات

در معرَض بودن و آموختن

گاهی مسئله بیش از هر چیز بلد نبودن، ندیدن و آشنا نبودن است. می‌فهمی یک جای کار می‌لنگد. می‌فهمی حالت خوش نیست. می‌فهمی این آن چیزی نیست که می‌خواهی. اما چیز دیگری غیر از این ندیده‌ای، راه دیگری بلد نیستی و به فکرت نمی‌رسد که می‌شود جور دیگری هم بود…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

هوس گم شدن

یک جایی از عمر هم آدم دلش می‌خواهد گُم بشود. می‌پرسی چرا؟ پاسخش را دقیق نمی‌دانم. فقط دلت می‌خواهد گُم بشوی، بروی، نباشی و آن‌قدر بگردی تا در سرزمین تازه‌ا‌ی دوباره خودت را پیدا کنی. آن‌وقت خانه بسازی و آن‌قدر بمانی تا باز هوسِ گم‌شدنِ تازه‌ای به سرت بزند. گم‌…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

اغلب ما به خودکشی فکر کرده‌ایم/می‌کنیم

خودش را کشت. هیچ‌کس دقیق نفهمید چرا، حتی خودش. این قصه بسیاری از خودکشی‌ها است. خیلی وقت‌ها خودکشی همین‌قدر معماگون باقی می‌ماند. قرار است پیامی به کس یا کسانی منتقل شود؟ قرار است خشمی که هیچ راه دیگری پیدا نکرده، به این شکل ابراز شود؟ فرد از خودش خشمگین و…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

هنرِ رها کردن وهم ها

روز اول عید بعد از چند سال هم‌دیگر را دیدیم. رابطه من و او از آن رابطه‌ها است که فاصله نمی‌شناسند و همیشه حرف برای زدن با هم داریم. گفتم: چه زود داره چهل سالمون میشه. این روزا چه حس و حالی داری؟ چهره‌اش کمی در هم رفت و گفت:…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

آدم نمی‌تواند از خودش جلو بزند

سال که به پایان می‌رسد، بسیاری از ما بی‌آن‌که تصمیم بگیریم، درگیر مرور کردن و ارزیابی کردن می‌شویم و به رسیدن و نرسیدن و به زندگی و مرگ فکر می‌کیم. این روزها در میانه‌ی مرور کردن‌ها و قضاوت‌ کردن‌هایم یک چیز را مدام با خودم تکرار می‌کنم: این‌قدر با خودت…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

بهار و سرخوشی‌های گاه غمناکش

بهار و اعتدالِ هوا بر ما هم مثل گیاهان و حیواناتِ دیگر اثر می گذارد. ما هم مثل همه آن‌ها بدنمندیم و همچون هر جزء دیگری از طبیعت، دگرگونی‌ها تنانه‌ای را در مواجهه با این تغییر فصل تجربه می‌کنیم. اما آگاهی، حافظه و زبان، مواجهه‌ی متفاوتی را با بهار برایمان…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

امید واقع‌گرایانه (یا “چرا دیگه از امید نمی‌نویسی؟”)

گفت: “میشه دوباره امیدوارانه بنویسی؟” گفتم:”چه‌طور؟” گفت: “همیشه توی نوشته‌هات حتی وقتی تلخ‌ترین چیزا رو توصیف می کردی، اون تهِ ته، روزنی از امید بود”. گفتم: “الان یعنی نیست؟” گفت: “اگرم باشه، خیلی ضعیفه. طوری که من نمی‌تونم ببینمش”. گفتم: “خب امیدواری بیهوده می‌تونه خیلی خطرناک‌تر باشه”. گفت: “ولی مگه…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

مدیریت آسیب در شرایط بحرانی

غمگینم که این حرف‌ها را می‌زنم. اما شاید کمی به کار بیاید. در حین خواندنش یادتان باشد که از پذیرش فعالانه حرف می‌زنم و نه انفعال. ما همان آدم‌هایی هستیم که داریم برای خواسته‌ها و حقوقمان می‌جنگیم ولی هم‌زمان باید تاب هم بیاوریم: وقتی ماشین بعد از ترمزی شدید در…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

دوپارگی

خودی دوپاره را زندگی می‌کنم. بخشی از من زندگی می‌کند، کار می‌کند، می‌خوابد، بیدار می‌شود و با آدم‌ها حرف می‌زند. بخش دیگری از من اما مدام در حال قدم زدن، به یادآوردن، بهت‌زده شدن، غمگین شدن، امیدوار شدن و مرور کردن است. بخشی از من این‌جاست، در همین نیمه‌های بهمن،…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

درمورد کریستین بوبن (در پی درگذشتش)

کریستین بوبن درگذشت. چندباری در این سال‌ها به رفتنش فکر کرده بودم؛ به اینکه آدمی با نگاه او به زندگی، چگونه با مرگ روبرو می‌شود و چگونه این دنیا را برای همیشه ترک می‌کند. کاش مصاحبه‌کننده‌ای پیدا می‌شد و این آخرین سوال را هم از او می‌پرسید. بوبن در آثارش…
مشاهد‌ه‌ی مطلب