یادداشت‌ها

اضطراب در وجود آدم پخش می‌شود

اضطراب کیفیت غریبی دارد. اغلب مهم نیست چگونه و به چه دلیلی آغاز شده باشد. همین که آغاز شد، راه خودش را می‌رود و پخش می‌شود در کل وجود آدم. خیلی وقت‌ها حتی علتش هم از میان می‌رود و خودش می‌ماند. اضطراب، سوختش برای ماندن را بیش از هر چیز…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

نیاز ما به هم‌زبان

فهم اینکه چه کسی هم‌زبان ما است، چندان دشوار نیست. خیلی وقت‌ها ناخودآگاه یا با چند نشانه‌ی ساده به آن پی می‌بریم. اما توضیح دادنش گاه آن‌قدر دشوار می‌شود که ناممکن به نظر می‌رسد. چه چیزی هم‌زبانی را می‌سازد؟ چه چیزی باعث می‌شود احساس کنیم کسی حرف ما را می‌فهمد؟…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

احساسات ناخوشایند در تعامل با دیگران

برای خیلی از ما، بیشتر دیدنِ آدم‌ها یعنی بالا آمدنِ احساساتی گنگ یا ناخوشایند؛ مثلاً حسادت، بی‌کفایتی، احساس خطر، حقارت، تنهایی، ناکامی و بازنده بودن. اغلب ما زندگی‌مان را طوری سامان می‌دهیم که حتی‌الامکان از این احساسات دور بمانیم. یعنی حتی اگر نتوانسته‌ایم خودمان را بپذیریم یا از داشته‌هایمان مطمئن…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

زندگی در حیرت

در نوجوانی و جوانی، به زندگی و بودن در این جهان که فکر می کردم، از دریچه‌ی حیرت و سرگشتگی و امید بود. حیرت‌زده می‌شدم از این‌که هستم و جهان وجود دارد، سرگشته بودم و نمی‌دانستم حالا با این زندگی چه باید کرد و امید داشتم به فهمیدن و یافتن…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

حق پیشرفت نکردن

اسمش را شاید بتوان گذاشت حق پیشرفت نکردن؛ این‌که آدم در کاری از پله‌ی اول بالا برود، از پله دوم هم، پله سوم را هم با موفقیت پشت سر بگذارد، اما دیگر ادامه ندهد و مثلاً برگردد یا راضی باشد و همان‌جا بماند. این حرف برای اغلبمان پذیرفتنی نیست. تصور…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

مبهوت شدن…

به مبهوت شدن فکر می‌کنم. به آن حالتِ گیجی و سکوتی که در آن، حال خودت را نمی‌فهمی و کلمه‌ای برای گفتن از احساست نداری؛ به نگاه خیره و چشمان گرد شده‌‌‌‌ از مواجهه با اتفاقی که انتطارش را نداشتی و توان هضم کردنش را هم نداری؛ به سرگشتگی‌ میان…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

شاید زندگی طور دیگری هم بتواند باشد

من، فقط همین نوع زندگی کردن را بلدم؛ اینکه همین کارهایی را بکنم که می‌کنم، با غم‌هایم همینطور کنار بیایم که می‌آیم، اضطراب‌هایم را همینطور تحمل کنم که می‌کنم و شادی‌هایم را همینطور بِچِشم که می‌چِشم. من، فقط همین زندگی را بلدم و به همین مشغولم. اما گاهی فکر می‌کنم…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

پذیرش بخش‌های ناخوش‌آیند و کاستی‌های خود

اغلبِ ما تحمل پذیرشِ بخش‌های بد، ضعیف یا ناخوشایندِ خودمان را نداریم. برای همین یا انکارشان می‌کنیم، یا با فرافکنی، آن‌ها را به دیگران و جهانِ بیرون نسبت می‌دهیم. با این‌کار “من”ی باقی می‌ماند که خوشایند و مطلوب است، اما واقعی نیست و دیر یا زود باید هزینه‌ی این ندید‌ن‌ها…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

آبروی عاشقی و عمرِ آدمی؛ تأملی درباره‌ی عاشقی واقع‌گرایانه

عشق‌هایِ در یک نگاهِ شورانگیز، عشق‌های به وصل نرسیده‌ی پرسوز و گداز، عاشقان عجیب‌وغریب، هجران و فراق‌های طولانی، موانع و رهزنان عاشقی و … . ادبیات عاشقانه پُر است از این روایت‌های پر تب و تابِ اغلب به وصل نرسیده. در اکثر آن‌ها معلوم نیست که اگر عاشق و معشوق…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

آن‌که صاحب‌خانه نیست؛ تأملی درباره‌ی «من واقعی»

اغلب ما به دیگران و منِ گذشته‌مان بیشتر متعهدیم تا خودمان و من واقعی اکنونمان. یعنی یا بیشتر به‌دنبال کسب توجه و احترام دیگرانیم و یا در پیِ برآوردنِ آرزوها و خواست‌های کسی که پیشتر بودیم. چندان نگاه نمی‌کنیم به آدمِ این لحظه و درک و خواستی که از زندگی…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

دروغ‌های کوچک معمولی

ما آدم‌های معمولی را همین دروغ‌های کوچک بیهوده از پا در می‌آورند؛ همین دروغ‌های کوچکی که باعث می‌شوند حالِ خودمان را نفهمیم و کسی نفهمد از او چه می‌خواهیم. همین دروغ‌هایی که می‌گوییم تا نرنجیم یا نرنجانیم، اما فاصله می‌اندازند و از هم دورمان می‌کنند؛ همین درو‌غ‌هایی که می‌گوییم تا…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

آمادگی روانی

گاهی برای یک تغییر، همۀ آنچه لازم داریم، نه دانش بیشتر یا تصمیمات تازه، بلکه آمادگی است. آمادگی یعنی هضم‌کردنِ عاطفیِ آنچه می‌دانیم و پذیرشِ عمیقِ تصمیمی که گرفته‌ایم. آمادگی یعنی کمتر ترسیدن، روشن‌تر فکر کردن، احساساتِ خود را جدی‌تر گرفتن، معنای احساساتِ خود را فهمیدن و خود را در…
مشاهد‌ه‌ی مطلب