یادداشت‌ها

سرخوردگی و جستجوی راه‌های تازه (به بهانه‌ی سالروز راهپیمایی ۲۵ خرداد)

بعد از ۸۸ خیلی از ما دیگر آدمِ فعالیت سیاسی نبودیم. بخشی از آن به سن‌وسالمان بر می‌گشت، بخشی به ناامیدیمان و بخشی هم به بی‌میلی‌مان به قدرت و دولتی که تقریباً کار خاصی نمی‌شد با آن کرد. اما دلیل دیگری هم وجود داشت. سرخوردگی سیاسی، ما را متوجه امرِ…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

نامرئی بودن

نامرئی بودن، تجربه‌ی ترسناکی است؛ مثلاً نامرئی بودنِ یک بچه در خانواده‌اش، یک سالمند در جمع‌ها، یک مهاجر در میان مردم کشور جدید، یک آدم عادی در جمعی از آدم‌های متخصص، آدمی غمگین در میان آدم‌های شاد، معتادی در شهر، آدم‌های بی‌کس در اداره، دادگاه و … . نامرئی بودن،…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

این چیزها واقعاً کار می‌کنند

این کارها روان‌شناس‌بازی، لوس‌بازی، فانتزی‌بازی یا روشن‌فکربازی نیست. واقعاً کار می‌کند. اینکه با آدم‌ها حرف بزنی واقعاً به خودت و آن‌ها کمک می‌کند. اینکه دوست‌داشتنت را به اعضای خانواده‌ یا نزدیکانت ابزار کنی، می‌تواند فاصله‌ و سختیِ ارتباط را از بین ببرد. این‌که خشمت را تجربه کنی و راهی برای…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

خود بودن در حضور دیگری

+ غمگین‌ نباش – نمی‌تونم. مگه دست خودمه؟ + پس برو جای دیگه غمگین باش. – یعنی چی؟ + من الان کار دارم. این‌جا باشی حال من هم بد میشه. این روایتِ اغراق‌شده، صورتِ کلی بسیاری از تجارب ما از کودکی تا اکنون است. به جای غم بگذارید عصبانیت، بگذارید…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

او کجا رفته است؟

گفت: ادلّه‌ی علیه جاودانگی رو آدم تا وقتی می‌تونه بخونه و باهاشون هم‌دل باشه که عزیزی رو از دست نداده باشه. گفتم: یعنی چی؟ گفت: وقتی عزیزی رو از دست میدی، دیگه نمی‌تونی عقلانی و بی‌طرف به موضوع فکر کنی. نمی‌تونی فکر کنی عقلم میگه آدما می‌میرن و تموم میشن.…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

معلمی و خطر کردن

معلمی کردن در ایرانِ سال‌های اخیر نوعی خطر کردن است. خودت را در تنگنایی قرار می‌دهی که اگر لذتی جبرانِ خستگی‌هایت را نکند، از پا می‌افتی. از یک سو درآمدت آن‌قدر کافی نیست که خستگی‌ها و خشم‌های مراقبت را تا حدی از تو بگیرد و از سوی دیگر، شاگردانت هم…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

رنج‌های آگاهی و کاربرد مثبت روان‌شناسی

آدم، مثل بقیه‌ی حیوانات نیست، که اگر بود کارش خیلی راحت‌تر می‌بود. غریزه کارش را می‌کرد و به آدم می‌گفت چه کار بکند و چه کار نکند. آدم اما آگاهی پیدا کرد، به زبان آغشته شد، حافظه‌‌اش دیگر صرفاً تصویری نبود و قرار شد در جامعه و روابط پیچیده با…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

چرا ایران برایت مهم است؟

گفت: تو که جهان‌وطنی و مرزها برایت معنایی ندارند. چرا ایران برایت مهم است؟ گفتم: چون انسان برایم مهم است. چون خودم برای خودم مهم هستم. گفت: تو هرکجا باشی خودت هستی. چه این‌جا چه هرکجای دیگر‌. دغدغه‌ی انسان هم که مرز نمی‌شناسد. گفتم: من، انسانِ بی‌وطن نیستم. من و…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

من آدمِ فهمِ سیاست نیستم

آن روز، وقتی از تشییع جنازه بر می‌گشتیم، توی ماشین همه ساکت بودیم و آهنگ غمگینی از مختاباد پخش می‌شد: ای دلبر عشوه­‌گر، دلدار شیرین شکر از بزم یاران سفر، کردی چـرا بی­‌خبر ما را نهادی بی ما، دریغا تا چون سرآید هجر تو بر ما ده ساله بودم. اولین…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

در معرَض بودن و آموختن

گاهی مسئله بیش از هر چیز بلد نبودن، ندیدن و آشنا نبودن است. می‌فهمی یک جای کار می‌لنگد. می‌فهمی حالت خوش نیست. می‌فهمی این آن چیزی نیست که می‌خواهی. اما چیز دیگری غیر از این ندیده‌ای، راه دیگری بلد نیستی و به فکرت نمی‌رسد که می‌شود جور دیگری هم بود…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

دو سوی دیوار

صبح از خواب که بیدار می‌شوم، صدای گریه نوزاد همسایه را می‌شنوم. مادرش سعی می‌کند آرامش کند. اسمش علیرضا است. صدای گریه‌اش لحظاتی قطع می‌شود و دوباره شروع به گریه کردن می‌کند. من در رخت‌خواب به سقف خیره شده‌ام و به علیرضا، گریه‌هایش و مسیری که در پیش دارد فکر…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

هوس گم شدن

یک جایی از عمر هم آدم دلش می‌خواهد گُم بشود. می‌پرسی چرا؟ پاسخش را دقیق نمی‌دانم. فقط دلت می‌خواهد گُم بشوی، بروی، نباشی و آن‌قدر بگردی تا در سرزمین تازه‌ا‌ی دوباره خودت را پیدا کنی. آن‌وقت خانه بسازی و آن‌قدر بمانی تا باز هوسِ گم‌شدنِ تازه‌ای به سرت بزند. گم‌…
مشاهد‌ه‌ی مطلب