یادداشت‌ها

مدیریتِ حسرت

اسمش را شاید بتوان گذاشت “مدیریتِ حسرت”. یعنی از هر طرف که بروی حسرتی باقی می‌ماند. باید دست به انتخاب بزنی و میان حسرت‌هایت، یکی را انتخاب کنی و به آن تن بدهی تا به حسرتی تحمل‌ناپذیرتر دچار نشوی. یک دنیا مثال برایش می‌توان زد. مثلاً تصمیم به رفتن و…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

در عمقِ زیاد گیر افتادن

گفت: گاهی فکر می‌کنم توی حاشیه زندگی‌ام. یک جایی بیرون از بازی آدما، یک جایی که زندگی توش بی‌رنگ و کم‌رمقه، جایی که از صبح تا شب انگار تماشاچیِ فیلم زندگی خودت و بقیه هستی. گفتم: چه عجیب. گفت: عجیب نیست. نمی‌دونم دقیقاً از کی اینطوری شدم. شاید قبلاً لحظاتی…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

طلبِ پیوند با واقعیت

این یادداشت در پی این ویدیو است. اگر این هذیان‌ها در پستو و صرفاً باور فردی بودند، یا نیاز به علاج پیدا می‌کردند یا می‌شد گفت که سبک زندگی فرد هستند و اگر با کسی کارشان نباشد، بگذار باشند. اما این روان‌پریشی و هذیان به مدد بروکراسی و تخصیص بودجه…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

مهارتِ فکر کردن به درد

دردم چگونه پایان می‌یابد (چه دردهای جسمانی و چه رنج‌های روانی)؟ این پرسش مهمی است که همه‌ی زندگی با ما می‌آید. هر بار که دردی می‌کشیم با این سؤال روبه‌رو هستیم. گاهی پاسخش را می‌یابیم و گاهی برای مدتی طولانی سردرگم باقی می‌مانیم. آیا باید تحملم را در برابرش افزایش…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

یک انقباض طولانی

امروز فکری ذهنم را خیلی مشغول کرده بود. این‌که اگر ایران نبودم و دیگر نمی‌خواستم به ایران برگردم، چه چیزهایی را این‌جا در این صفحه می‌نوشتم؟ بعد به این فکر کردم که اگر در این خانواده نبودم یا دیگر ارتباطی با اعضایش نمی‌داشتم، از چه چیزهایی و چطور حرف می‌زدم؟…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

مهربان پنهان‌کار

گفتم: می‌دونی چیه؟ مشکل اینه که تو توی رابطه‌هات فقط خوبی آدم‌ها رو می‌بینی و بهشون میگی. آدم‌ها اولش کیف می‌کنن از این ویژگی تو اما کم‌کم گیجشون می‌کنی و خودت هم دیر یا زود می‌ترکی. گفت: یعنی چی؟ گفتم: عجیب نیست برات؟ اینکه فقط خوبی توی آدم‌ها ببینی؟ واقعاً…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

نقش روشن‌فکران در اوضاع امروز ایران

دوستی برایم نوشته است، آیا می‌توان به آینده‌ی این تحوّل امیدوار بود؟ آیا این سکولار شدن و دین‌پیرایی، سطحی و واکنشی نیست؟ آیا این شکافِ دهن‌بازکرده در فرهنگ، بیش از خیر، شر نخواهد رساند؟ گفتم: نمی‌دانم. شاید کمی گزاف به نظر برسد، امّا این دوران، محکِ خوبی برای اهالی علوم…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

کار نویسنده: از چه چیز “باید” نوشت؟

نویسنده از چه چیزی “باید” بنویسد؟ باید تصویرگر واقعیت باشد -هرقدر تلخ- یا باید از امید بگوید؟ سال‌‌ها پیش نقد کریستین بوبن به کامو برای من مثل آینه‌ای بود که خودم را در آن می‌دیدم. بوبن می‌گفت تکرار واقعیت تلخ و گفتن از پوچی را دوست ندارد. جهان به قدر…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

از رفتن و ماندن

اولی گفت: من نمی‌خوام از این‌جا برم. این جمع، این درختا، این طبیعت، اصلاً دلم نمیاد اینا رو بذارم و برم. دومی گفت: وقتی بری، اون‌جا هم همینا رو پیدا می‌کنی. اون‌جا هم آسمون و درخت و خاکِ بارون‌خورده پیدا میشه. اولی نگاهش را روی جمع چرخاند و گفت: ولی…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

پنهان کردن و مراقبت؟ ؛ درباره‌ی صداقت در رابطه

گفت: می‌دونی چرا آدم‌ها توی رابطه‌هاشون شفاف نیستن و خیلی چیزها رو از هم پنهان می‌کنن؟ گفتم: چرا؟ گفت: چون می‌ترسن اگر بگن یا ابراز کنن، همه‌چیز خراب بشه. می‌ترسن اگر حس واقعی‌شون رو بگن، طرف مقابل برنجه، آسیب ببینه، بهشون آسیب بزنه یا دیگه دوستشون نداشته باشه. می‌ترسن با…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

علیه فرسودگی

سال‌ها چیزی از او می‌خواستند که دلش با آن نبود. گذران عمرش اما در گرو پولی بود که برای این کار به او می‌دادند. هر سال احساس خستگی بیشتری می‌کرد. دیرتر به سر کار می‌رفت و بیشتر غرق خیالاتش می‌شد. آخر کسی نمی‌توانست ذهنش را از او بگیرد. این اواخر…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

آیا همه‌اش همین بود؟ ترسیدن و ترسیدن و مردن؟

من ترسیدم. ما ترسیدیم. همه‌ ما زیاد ترسیدیم. از چیزهای زیادی ترسیدیم، از جایی به بعد (شاید حتی از آغاز) بی‌دلیل ترسیدیم. ما از تنهایی ترسیدیم، از تمام شدنِ خوشی ترسیدیم، از بی‌پولی ترسیدیم، از نمره‌ی کم ترسیدیم، از اخراج از کلاس ترسیدیم، از تصادف ترسیدیم، از غم ترسیدیم، از…
مشاهد‌ه‌ی مطلب