یادداشت‌ها

فلسفه‌ورزی؛ لذت بردن و سفر کردن

چند روز پیش، دوستی از تجربه و ذهنیتم درباره‌ی تدریس فلسفه در فضای عمومی ‌پرسید. توضیحات اولیه‌ام در دفاع از این کار، همان‌ها بود که پیشتر در مقاله‌ای با عنوان «فلسفه‌ورزی در سپهر عمومی» نوشته بودم. اما دیدم دلم راضی نمی‌شود و آن شور و هیجانی که در این کار…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

چراهای بی‌پاسخ و انتظارات ناکام‌شده

این را هم درک شهودی‌مان تأیید می‌کند و هم شواهد تجربیِ زیادی برایش وجود دارد که فهمیدن یک اتفاق و معنا دادن به آن، بخش زیادی از رنج روانی ناشی از آن را کم می‌کند. «فهمیدن» یعنی پاسخ دادن به یک چرای توصیفی؛ این‌که چه چیزی باعث این اتفاق شده…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

حفظ تعادل حیاتی

بیایید به اقتصاد روانی‌مان فکر کنیم؛ به نحوه‌ی خرج کردنِ پول روانمان، به سرمایه‌گذاری‌های روانی‌مان و به این‌که چه‌طور و برای چه چیزهایی وقت، توجه و انرژی می‌گذاریم. احوالِ ما را همین کیفیتِ اقتصاد روانی‌مان تعیین می‌کند. البته همیشه هم کنترلِ زیادی بر آن نداریم و خیلی وقت‌ها دچار اتلاف‌هایی…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

زندگی و خوشی، ایران و افغانستان

به گواهی تاریخ، زندگی دوباره به همه این کوچه‌ها و شهر‌ها باز می‌گردد؛ به تهران، به مشهد، به کابل، به هرات، به قندهار و … ، این‌بار اما همچون طفلی زخمی و آسیب‌دیده که پیِ شادی می‌دود امّا مدام با نگرانی چشم می‌چرخاند به این سو و آن سو. زندگی…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

تردید میان گفتن و نگفتن (تأملی در باب درد دل)

در این روزها بسیاری از ما تجربه‌های عجیبی را از سر می‌گذرانیم و مانده‌ایم میان حرف زدن و حرف نزدن. گاهی اوقات حتی نمی‌دانیم چه باید بگوییم. یعنی سکوتمان از سرِ مراقبت از دیگران نیست، بلکه صرفاً نمی‌دانیم چه چیزی سبکمان کند. اما بیش از آن، همین مراقبت کردن از…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

به مهاجرت فکر کردن

بیایید کمی به عقب برگردیم. به روزهایی که نگه داشتنِ ریال مثل نگه داشتنِ آتش در کف دست بود. آن‌که پولی نداشت، غم داشت و آن‌که پولش را تبدیل به کالا یا سرمایه‌ای کرده بود، خیال چندان ناآرامی نداشت. اما آن‌که با ریالش کاری نکرده بود، پریشان و مضطرب بود.…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

آخرالزمانی که هست و نیست

بسیاری از ما این روزها احساسات و افکار آخرالزمانی داریم. یعنی فکر می‌کنیم جهان در حالِ به پایان رسیدن است و سخت‌ترین روزهای ممکن را سپری می‌کنیم. بسیاری از ما خیلی چیزها را تمام شده می‌دانیم و با روانی از هم گسیخته، هر خبری را که می‌شنویم، روایتِ تازه‌ای از…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

لحظات بی‌سپرِ میان خواب و بیداری

هر کدام از ما بعضی روزها مثل قهرمان رمان‌های اگزیستانسیالیستی از خواب بیدار می‌شویم؛ گاه غرق در تلخی و بی‌معنایی، گاه غرق در بی‌تفاوتی نسبت به همه چیز، گاه غرق در حیرتِ زنده بودن، گاه سرگردان میان زمین و هوا و گاه در دل بحرانی سخت و طاقت‌فرسا که همه…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

واقعیتِ هذیانیِ این روزها

به صفحات مجازی که نگاه می‌کنی انگار پای نوعی هذیان جمعی در میان است. اما هذیان چیست؟ باورها و افکاری که واقعیت ندارند ولی فرد به آن‌ها مشغول است. منظورم این نیست که ما مردم ارتباطمان را با واقعیت از دست داده‌ایم و هذیان می‌گوییم. این‌جا و این‌بار، این خودِ…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

دردکشان سردرگم (به بهانه‌ی بحران این روزهای خوزستان)

این روزها برای خیلی چیزها درد می‌کشیم، طوری که گاه از توانمان خارج می‌شود و نسبت به بعضی موضوعات سِر می‌شویم. یعنی می‌بینیم آن‌قدر که باید یا آن‌قدر که انتظارش را داریم برانگیخته نمی‌شویم و کاری نمی‌کنیم. بعد احساس گناه می‌کنیم از این کرختیِ عاطفیِ ناگزیر و اگر نایی برایمان…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

از مرگ به زبان زندگی نوشتن

این روزها، وقتی کسی می‌میرد، دیگر نه خیلی حیرت می‌کنم و نه خیلی سؤالی درباره‌ی مرگ می‌پرسم. انگار کنار آمده‌ام با قواعد این بازی. انگار پذیرفته‌ام که همین است دیگر: می‌آییم، سرکشی می‌کنیم، می‌خواهیم نظم جهان را تغییر بدهیم‌، می‌خواهیم با هر چیزی از عشق ورزیدن و پول درآوردن گرفته…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

می‌میریم پیش از آنکه خودمان را بخشیده باشیم

ما نه آن‌قدر خوبیم و نه آن‌قدر بد. همه‌ی ما آدم‌هایی معمولی هستیم؛ یکی از هشت میلیارد آدم زنده روی کره زمین که هر کسی هم بشویم، آخرش می‌میریم. همین حقیقت ساده‌ی تکراری، یکی از رهایی‌بخش‌ترین آموز‌ه‌های طول تاریخ است. می‌پرسید چرا؟ پاسخش ساده است: اغلب ما در تلاش برای…
مشاهد‌ه‌ی مطلب