دکتر اصفهانی عزیز این موضوع را در مورد نقش منتقد ادبی در مواجه با اثر ادبی مطرح می‌کنند. اما می‌توان آن را در مورد هر متنی و علاوه بر آن در مورد هر امر متن‌مانندی همچون روان و تجربه فرد نیز به کار برد. روان‌درمانگری که بیمار را در واکاوی روان و تجربه زیسته خویش همراهی می‌کند، باید زمینه فهم و تجربه را برای خود او فراهم کند و با پالودن و جهت دادن، او را در آستانه ادراک حقیقتی درباره خود قرار دهد. اگر آنچه دیدیم، صرفا کاربستِ نظریه درمانگر بر احوال مراجع بود، این یعنی سوژه‌گی و منحصر به فرد بودن مراجع از میان رفته است و حقیقت فهمیده شده درباره او (هرقدر هم نزدیک و معتبر)، جعلی است برآمده از اشتیاق درمانگر، که نه چندان در هاضمه مراجع جا می‌گیرد و نه چندان کاری از پیش می‌برد.

با این همه اما تفاوتی هم بین این دو وضعیت وجود دارد. منتقد ادبی، بر اساس خوانش دکتر اصفهانی، خود را در مقام بازآفرینی متن قرار نمی‌دهد و بازآفرینیِ آن را در ادراکی آمیخته به خود خواننده وا می‌گذارد. این خواننده است که در مشارکتی با نویسنده و اثر، فهم تازه‌ای را بوجود می‌آورد. اما در رابطه درمانی، سوژه‌گی و همراهی درمانگر، او را به جزئی از فرایند بازآفرینی و فهم تجربه روانی فرد بدل می‌کند. او در حالت ایدئال، نظریه خود را به متن روان و تجربه فرد تحمیل نمی‌کند اما به‌دلیل حضور و مشارکت او در رابطه درمانی، آگاهیِ ساخته شده را صرفا نمی‌توان محصول مواجهه فرد با پویایی‌های روان خود دانست. سومیِ تحلیلی در درمان روانکاوانه (موجودیت ساخته شده در مرز درمانگر و مراجع)، برآمده از همین برهم‌کنش است و فهم، معطوف به همین سومیِ تحلیلی خواهد بود.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من