میشه باهام حرف بزنید؟

راننده اسنپ بی‌مقدمه گفت: “می‌شه باهام حرف بزنید؟” تازه نشسته بودم توی ماشین و کتابی برای خواندن از کیفم بیرون آورده بودم. کتاب را بستم و گفتم: “در مورد چی؟” گفت: “در مورد هرچی، فقط باهام حرف بزنید”.

چشم‌هایش دودو می‌زدند و کلافه به نظر می‌رسید. از بلندگوی ماشین آهنگی از تتلو پخش می‌شد. گفتم: “می‌خوای در مورد تتلو حرف بزنیم؟” سؤالم هنوز تمام نشده بود، گفت: “تتلو با همه فرق داره. این‌قدر اذیتش کردن که مجبور شد بره”. گفتم: “آره، تتلو امتیازش اینه که ترانه‌هاشو خودش می‌نویسه و خودشه”. گفت: “تتلو روی یک نسل اثر گذاشت”. بعد مثل همان حرف اولش بی‌مقدمه گفت: “من خیلی می‌ترسم. خوابیم یا بیدار؟” گفتم: “چه‌طور؟” گفت: “از دیروز با خودم میگم چرا کار کنم؟ چرا تلاش کنم؟ شب نشده همه پولی که کار کردم بخار میشه. کار نکنم لااقل حسرتشو نمی‌خورم”. گفتم: “آره، خیلی ترس داره”. گفت: “سرم از صبح داره می‌ترکه. برم توی خودم می‌ترسم تصادف کنم”. گفتم: “اسمت چیه؟” گفت: “محمد”. گفتم: “منم می‌ترسم محمد”. برگشت سمت من و گفت: “همه می‌ترسن، نه؟” گفتم: “آره محمد”. گفت: “همه همینقدر می‌ترسن؟” گفتم: “نمی‌دونم ولی خیلیا رو میشناسم که می‌ترسن”. گفت: “درست میشه؟” گفتم: “تاریخ که می‌گه چیزها همیشه یک شکل نمی‌مونن”. گفت: “دلم میخواد بخوابم. دیشب درست نخوابیدم. شما رو برسونم، می‌زنم کنار و میخوابم”. گفتم: “آره محمد، بخواب. آدم وقتی خیلی بیدار می‌مونه کابوس می‌بینه”.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من