[ هجوم سیاست در زندگی روزمرهی ما غیر قابل اجتناب شده. ] آنچه در حال رخ دادن است، برای خیلی از ما قابلهضم نیست. خیابانهای هرروزه تبدیل شدهاند به عرصهی خشونت و تیراندازی، آدمهایی با لباسهای مشابه و هرروزه شدهاند عامل سرکوب، نوجوانان و جوانانِ آشنا و غریبه شدهاند زندانی، مجروح، کشته و فراری، زمانهای عادی هر روز شدهاند آبستنِ مرگ یا حادثهای تازه، مدرسهها دیگر امن نیستند، کودک بودن هم مصونیتآفرین نیست، ابزارهای سادهی ارتباطی، بیهیچ ارادهای از جانبِ ما متوقف میشوند، کنترلمان را بر زندگیهایمان از دست دادهایم، جهانمان ناامن شده است، از افزایش خشونت و روزمره شدنِ برخوردهای امنیتی و نظامی میترسیم و نمیدانیم آینده چه خواهد شد. ما برای هضمِ این همه اتفاق و خشونت و ناامنی بزرگ نشده بودیم.
نسل ما هم در اعتراض بزرگ شده بود، اما آنچه این روزها تجربه میکنیم حتی با همان خاطرات اعتراض و سرکوب هم قابلفهم نیست. ما این روزها داریم تغییراتِ فکری و رفتاری شدیدی را تجربه میکنیم تا بفهمیم پیرامونمان چه میگذرد و چه باید کرد. ما پیشتر هم زندگی روزمرهی امنی نداشتیم، اما حالا داریم برای یک دورهی طولانی از عادی نبودنِ همه چیز و نداشتن زندگی روزمره آماده میشویم. ما داریم سیاسیتر از همیشه میشویم و احساسات و افکاری در ما رشد میکند که پیشتر انتظارش را نداشتیم.