روانشناسی، فلسفه زندگی نمی‌دهد

روانشناسی، فلسفه زندگی نمی‌دهد. ارزش تعیین نمی‌کند. درست و غلط اخلاقی از دلش بیرون نمی‌آید. باید و نبایدش الزام‌آور نیست. نمی‌گوید این هدف یا آن هدف را دنبال کن. نمی‌گوید حق نداری این کار یا آن کار را بکنی. نمی‌گوید این مسیر را نرو. نمی‌گوید اگر فهمیدی فلان کار چه بلایی به سرت می‌آورد، حق نداری دنبالش کنی. رواندرمانی هم همین است. روان‌درمانگر هم نمی‌تواند به جای آدم تصمیم بگیرد و بگوید چون شواهد نشان می‌دهند این کار خوب است، پس باید این کار را بکنی. اصلاً چطور از دل شواهد بیرون می‌آید که من “باید” این کار را بکنم یا نکنم؟

روانشناسی علمی توصیفی است و نه هنجاری، رواندرمانی هم حرفه‌ای توصیفی و تحلیلی است و نه تجویزی. این‌ها نهایتاً می‌گویند این مسیر را بروی فلان نتیجه را می‌دهد یا فلان انگیزه یا نیاز پشت این یا آن انتخابت هست که خوب است آن را ببینی. رواندرمانگر همراه آدم می‌شود در مسیر، نور می‌اندازد، قوت قلب می‌دهد، تحلیل می‌کند، مراقبت می‌کند، امن می‌کند، اما نمی‌تواند (نباید) فلسفه زندگی‌اش را به کسی تحمیل کند. در قلمرو ارزش‌ها، هدف‌ها و خواستن‌ها، او هم یک آدم است با نظام ارزشی خاص خودش‌. بقیه‌اش با خودِ من است و نه او. اینکه من فلسفه زندگی‌ام را از کجا می‌آورم، به تربیت، گذشته، فیزیولوژی، فرهنگ و محیطم بر می‌گردد یا ممکن است در فلسفه و اخلاق و دین به دنبالش باشم.

هیج روانشناس یا رواندرمانگری نمی‌تواند بگوید اگر فلان کار را بکنی احمقی. میلِ آدم است دیگر. دلم می‌خواهد اصلاً خودم را پرت کنم توی چاه. نهایتش رواندرمانگر می‌تواند تصویر را برای من شفاف کند که ببینم چه کار می‌کنم. شاید دلم خواست طنابی هم به خودم ببیندم که اگر لازم بود بتوانم از چاه بیرون بیایم یا غذایی با خودم ببرم که ته چاه تلف نشوم. همین. قصه اراده و میل و ارزش، از کارِ توصیفی روانشناس و رواندرمانگر بیرون نمی‌آید.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من