کار نویسنده: از چه چیز “باید” نوشت؟

نویسنده از چه چیزی “باید” بنویسد؟ باید تصویرگر واقعیت باشد -هرقدر تلخ- یا باید از امید بگوید؟

سال‌‌ها پیش نقد کریستین بوبن به کامو برای من مثل آینه‌ای بود که خودم را در آن می‌دیدم. بوبن می‌گفت تکرار واقعیت تلخ و گفتن از پوچی را دوست ندارد. جهان به قدر کافی تیره و تار هست و آدم با زندگی کردن در آن، این تلخی و تلخکامی را با گوشت و پوستش تجربه می‌کند. دیگر لازم نیست نویسنده آن را در اثرش بازآفرینی کند. حرفش این بود که کار نویسنده تکرارِ تلخی نیست، او باید در پیِ روزن نوری باشد تا این تلخی را تا‌ب‌آوردنی‌تر کند. آثار خود بوبن و شاعرانگی و خیال‌انگیزی‌شان، چیزی از این جنس هستند. انگار آدم را به محل تلاقی خیال و واقعیت می‌برند؛ عمقی از زندگی که زهرِ پوچی هنوز به آنجا نفوذ نکرده است و چیزی برای یافتن و جایی برای غرق شدن در آن‌جا وجود دارد.

این روزها اما این گفته‌ی بوبن دیگر برایم کافی نیست و سمت و سوی نوشتنم را تعیین نمی‌کند. امروز هم‌نشینِ تو‌أمانِ کامو و بوبن هستم. فکر می‌کنم اگر بتوان از “باید”ی برای نویسنده گفت، این است: نویسنده باید تنها به سفر شخصی‌اش پایبند باشد و صادقانه آن را روایت کند. فکر می‌کنم جهان به روایت‌های صادقانه‌ی آدم‌هایی احتیاج دارد که خودشان را می‌سفرند (به هر کجا که این سفر آن‌ها را ببرد). آن وقت هر کسی سهمِ خودش را از کلام آن‌ها بر می‌دارد و در جایی با آن‌ها هم‌سفر می‌شود.

ما به روایت‌های گوناگونی نیاز داریم که به ما خانه‌های بسیاری برای زیستن در این جهانِ نافهمیدنی بدهند، تا هر بار که بی‌خانمان شدیم، در طلبِ خانه‌ای جدید، به سراغشان برویم و در روشنیِ آتشِ کلماتشان راه خانه را پیدا کنیم.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من