پیشتر در آثار افلاطون میخواندم که هنر زندگی چیزی از جنس «هنر اندازهگیری» است. اینکه بتوانی وزن چیزها را درست تشخیص بدهی؛ سخت یا آسان بودن کارها، عمیق یا سطحی بودن احساسات، متناسب بودن یا نبودن نگرانیها، مهم بودن یا نبودن آدمها، ارزشمند بودن یا نبودن خواستهها و … .
اغلب ما رنج میکشیم یا از دست میدهیم چون نتوانستهایم وزن چیزها را به درستی بفهمیم. خیلی وقتها میتوانیم از پس فهمیدن درستی یا نادرستی یک چیز بربیاییم اما ناتوانی در سنجش وزن، اهمیت، ارزش و واقعی بودن آن است که ما را دچار مشکل میکند.
ترازوی آسیب دیده احساسات و عواطف، این چیزیست که بسیاری از ما را از پیگیری خواستههایمان دور میکند.