فیلمی را میدیدم که در آن یکی از شخصیتهای فرعی- پسر جوانی در یک خانواده فقیر و پرجمعیت – به این نتیجه رسیده بود که رسالتش مراقبت از زنانی است که تحت فشار و بدرفتاریاند. او محبّت عمیقی به این زنها حس میکرد و اغلب بیآنکه تمنّای وصل یا نزدیکیای با آنها داشته باشد، همه توش و توانش را برای حمایت از آنها میگذاشت. او حتی با دخترجوانِ باردار و رهاشدهای از این دست ازدواج کرده بود و حالا که میدید حال او خوب است و پناه و امنی پیدا کرده، عشقش را به او از دست داده بود. در ادبیات روانکاوی به این دغدغه میگویند فانتزی نجات (rescue phantasy). این فانتزی، الگوی رایجی به خصوص در میان ما مردهاست. اغلبِ ما کم یا زیاد و در دورههای مختلفی از عمر آن را تجربه میکنیم. به منشأ و خاستگاهش کاری ندارم. میتوانید با کمی جستجو از علّت و دلیل آن سر در بیاورید. در مواجهه با مواردی از این دست امّا دو نکته بیش از همه توجّهم را جلب میکند: یکی اینکه فانتزی نجات، نوعی اجبارِ روانی در درون منجی است و چندان دغدغه و توجّهی به خواستها، نیازها و سرنوشت واقعی آن زنان ندارد و دوم اینکه، این فانتزی از آن دست امیال، توهّمات یا اجبارهایی است که میتوانند به صورتِ نوعی رسالت شخصی در بیایند و بسیاری از کنشهای فرد را جهت بدهند. با کنارِ هم قرار دادنِ این دو ویژگی میتوان وضعیتهایی را تصوّر کرد که در آن منجیانِ پاکباخته ای همه توش و توانشان را برای نجاتِ قربانیانی صرف میکنند که گاه یا تمایلی به نجات ندارند و یا نجاتگریِ حماسی این منجیان، آسیبهای سختتری را به آنها وارد میکند. در این بین، حالِ خودِ این منجیانِ خیرخواه امّا مجبور هم، چندان بهتر نیست. آنها گمکردهراه و سرخورده، یا به تکرارِ بیپایانِ نجاتگریِ بیهودهشان ادامه میدهند و یا با دلشکستگی و بدبینی به رنجهایی دچار میشوند که با رؤیای نجاتگری، در پستوهای روانشان پنهان کرده بودند.
فیلم «Close»
نام فیلم: Close (نزدیک) (۲۰۲۲) فیلمی زیبا و عمیق از دوستی دو نوجوان. لئو و رمی سیزده ساله تعطیلات تابستانی طولانی را در صمیمیت معصومانه میگذرانند، اما در سال تحصیلی،…