این روزها، به کرّات به این فکر میکنم که در چنین شرایطی، چه کاری از روشنفکر بر میآید؟ نمیپرسم “وظیفه روشنفکر چیست؟” چون به چیزی از جنس وظیفه و رسالت برای روشنفکر قائل نیستم. کم از این رسالتهای خودخوانده و گنگ آسیب ندیدهایم. سوالم این است که در این شرایط، آنکه دغدغههای روشنفکرانه دارد، چگونه میتواند این دغدغهها را پی بگیرد و دست به عمل بزند؟ راستش شاید پاسخم کمی عجیب و ملالآور به نظر برسد، اما هرچه بیشتر فکر میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که در این شرایط، مهمترین کاری که از روشنفکر بر میآید تمرکز بر مسئله امید است. او باید بتواند امیدهایی را ناامید کند و از امیدهای دیگری سخن بگوید. او باید در برابر ناامیدی فراگیر و همهجانبه بایستد و در دل گفتمان ناامیدی و یاس، امیدهای موجهی را پیش روی جامعه قرار دهد. او باید پایان امید “به” چیزهایی و امید “از” کسانی را به صراحت اعلام کند، اما شجاعانه سخن از امید “به” چیزهای دیگر و “از” کسان دیگری بگوید. مگر “رادیکال بودن” جزء اوصاف روشنفکر نیست؟ این روزها که سخن گفتن از امید، مضحکه و گاه مایه خشم مخاطب است، رادیکال بودن یعنی سخن گفتن از امید و یافتن روزنههایی برای آن. روشنفکری که این روزها ناامیدیهایش از جنس همه باشد، چگونه میتواند از هویت خود دفاع کند و پای دغدغههایش بایستد؟
روانکاوی به روایت مدرسهٔ دوباتن
دسته بندی: آثار | کتاب ها نویسنده: آلن دوباتن مترجم: محمود مقدسی ناشر: کرگدن سال انتشار: ۱۴۰۲ خرید کتاب: لینک اوللینک دوملینک سوملینک چهارمتقریباً همۀ ما، از وقتی که به…