روایتی روانکاوانه از آزادی

انسان، آزادی‌اش را یک‌باره و به طور کامل تجربه نمی‌کند. او آرام آرام، آزادی خود را کشف می‌کند و می‌سازد. کودک در آغاز، عمیقاً وابسته به مادر است و تصویری جز روایتِ مراقبینش از زندگی و جهان ندارد. او آزاد نیست. نه در درون و نه در بیرون. حرکت به سمتِ آزادی، آرام و تدریجی آغاز می‌شود و با فراز و نشیب‌های گوناگونی همراه است. مادرانِ ناپخته و بیمار، در برابر آزادی و استقلالِ کودکان مقاومت می‌کنند و محیطِ محدودکننده و تک‌آوایی، موانع گوناگونی را بر سر راه آزادی آن‌ها و رسیدنشان به روایتی متفاوت و شخصی‌تر از واقعیت، قرار می‌دهد. امّا حرکت به سوی آزادی، با همه سختی‌هایش آغاز می‌شود. غایت چیست؟ هرچه آزادتر شدن، البته در چارچوبِ واقعیتِ اجتماعی و فیزیکیِ بیرونی. آنچه در این مسیر ساخته می‌شود، آزادیِ درونیِ بیشتر است و همین آزادیِ درونی است که امکانِ خلاقانه زیستن و رشد در محیطِ بیرون را نیز برای فرد فراهم می‌کند. او در دیالکتیک میانِ این آزادی درونی و جبرهای بیرونی، جهانِ خودش را بنا می‌کند.

در این بین، روانکاوی در پیِ افزایشِ این آزادیِ درونی و فاعلیت فرد است. مطابق روایتِ روانکاوی، فرد بیش از هر چیز در بندِ ناهشیار خود و روایتِ آموخته شده از جهان است. او باید بتواند هرچه بیشتر، از تأثیرِ زیاد امّا مجبورانه ناهشیار رهایی یابد و با ساختنِ ایگو یا منی توانمندتر، به روایتِ خود از جهان برسد. به همین دلیل است که در درمان، تلاش پیوسته‌ای صورت می‌گیرد: به هشیاری در آوردنِ هرچه بیشترِ ایده‌های ناهشیار، تقویتِ ایگو یا منِ فرد و تلاش برای کاستن از اقتدارِ روایتِ درونی‌شده از زندگی. به این معنا، روانکاوی در پیِ آزادتر کردنِ هرچه بیشترِ فرد است. اگزیستانسیالیسم هم چنین سودایی دارد، امّا با شیوه‌ای کم و بیش متفاوت.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من