بعضی هم بهرهشان از ایمان و دین، تنها دلی لرزان است. اینان نیز چون رمضان میرسد، همه توش و توان خود را به مهمانی میآورند. آنان نه باورِ استواری دارند و نه ایمان محکمی. تنها امیدی تُرد و تمنّایی عمیق برایشان باقی مانده. دلهای لرزان، بازماندگان تاراجهای پیاپیاند؛ ساکنان شهرهای سوخته و خانههای بنا شده بر ریگِ روان. آنان مراقبانِ تنِ زخمی ایمانی اند که نه تاب رها کردنش را دارند و نه امید بهبودش را. دلهای لرزان، مؤمنانِ شکاک و ملحدانِ امیدوارند؛ جهان را بی خدا نمی بینند امّا خدایشان هم خدای هیچ مسجد و کلیسایی نیست. آنها همپیاله یقینِ ملحدانه هم نیستند. آخر کدام حقیقتِ زندگی تابِ چنین یقینی را میآورد؟ آنان شاهدانِ غمگینِ شرور و ناظرانِ رنجورِ پوچیاند؛ دستهایی گشوده بر آسمان و هماره منتظر. دلهای لرزان، ساکنان ایستاده بر آستانهاند. امّا مگر میشود همه عمر بر آستانه ایستاد و امیدوار بود؟ بله. آنکه زخمهای تنش فرصت فراموشی را از او میگیرد، همیشه در آستانه است. وقتی جهان نه تابِ باور مؤمنانه را دارد و نه یقین ملحدانه را، چاره چیست جز در آستانه ایستادن و در امید نور و گرمایی همه عمر را سپری کردن؟
روانکاوی به روایت مدرسهٔ دوباتن
دسته بندی: آثار | کتاب ها نویسنده: آلن دوباتن مترجم: محمود مقدسی ناشر: کرگدن سال انتشار: ۱۴۰۲ خرید کتاب: لینک اوللینک دوملینک سوملینک چهارمتقریباً همۀ ما، از وقتی که به…