دوپارگی

خودی دوپاره را زندگی می‌کنم. بخشی از من زندگی می‌کند، کار می‌کند، می‌خوابد، بیدار می‌شود و با آدم‌ها حرف می‌زند. بخش دیگری از من اما مدام در حال قدم زدن، به یادآوردن، بهت‌زده شدن، غمگین شدن، امیدوار شدن و مرور کردن است.

بخشی از من این‌جاست، در همین نیمه‌های بهمن، و باران و سرما و نزدیک شدنِ عید را تجربه می‌کند و بخش دیگری از من جایی در نیمه‌های آبان ایستاده است و به روزهای بعد فکر می‌کند. بخشی از من دارد کار و زندگی‌اش را می‌کند انگار که همه‌چیز عادی است و بخشی از من هر روز صبح با این فکر از خواب بیدار می‌شود که مدت‌ها است هیچ‌چیز عادی نیست، نه اقتصاد، نه سیاست، نه فرهنگ و نه هیچ‌چیز دیگری.

با خودم فکر می‌کنم این دوپارگی فقط محدود به من نیست. خیلی‌های دیگر هم این روزها حالِ خودشان را نمی‌فهمند. این دوپارگی محصولِ مواجهه با واقعیت در عینِ انکارِ آن از سوی مراجع قدرت است؛ محصول تجربه‌ی بی‌واسطه بحران در عین سکوت درباره‌ی آن است؛ محصول به یادآوردنِ لحظه به لحظه در عینِ تلاش برای پوشاندن و به فراموشی سپردن، محصول بودن و انکار شدن.

این دوپارگی من را با همه‌چیز غریبه کرده است. انگار دارم در بیداری خواب می‌بینم یا در خواب، می‌دانم که خوابم و واقعیت چیز دیگری است.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من