بازیابی خیال‌پردازی‌های پرخاشگرانه (با نظر به تراژدی بابک خرمدین)

عصبانی شدن از دست دیگران تجربه‌ی آشنایی برای همه ما است. معمولاً بخشی از این عصبانیت و ناخشنودی را به آن‌ها ابراز می‌کنیم و بخشی از آن را به دلیلی در درون خودمان نگه می‌داریم: گاهی چون خودمان ناتوان از ابراز کردنیم، گاهی چون آن‌ها شکننده‌اند و توان شنیدن ندارند، و گاهی چون ابراز کردنِ خشم و ناراحتیمان هزینه‌های غیرقابل تحمّلی در پی دارد. هرچه هست، بخشی از این ناخشنودی در درون‌مان باقی می‌ماند و ما را به ابرازکردنی خیالی می‌کشاند. در خیالمان (یا در خواب‌هایمان) با این افراد دعوا می‌کنیم، سرشان داد می‌زنیم، مشت و لگد حواله‌شان می‌کنیم، به وسایل و داشته‌هایشان آسیب می‌زنیم، آبرویشان را می‌بریم و گاهی حتی آن‌ها را در خیالمان می‌کُشیم؛ چه کُشتنی عینی و آشکار و چه خیال‌پردازی درمورد مرگ یا تشییع جنازه‌شان و … . هرچه هست، فانتزی یا خیال برای ابرازِ رنجیدگی، خشم و نارضایتی بیان‌نشده‌ای به کارمان می‌آید.

ما این فانتزی‌ها را از نخستین روزهای کودکی با خود داریم و بخش مهمی از سلامت روان‌مان را مدیون آن‌ها هستیم. کودک با آن همه ناتوانی و ناچاری، جز با پناه بردن به خیالات چگونه می‌تواند کاری برای ناکامی‌های پی‌درپی و اندوه و خشمش بکند؟ گاهی اما به دلیلی مرزِ میانِ خیال و واقعیت برایمان کمرنگ می‌شود و حتی از ابرازِ خیالیِ این احساسات هم می‌ترسیم و آن‌ها را سرکوب می‌کنیم. و چه سخت است که نتوانیم حتی در خیالمان هم خشمی را تجربه و ابراز کنیم. این ناتوانی گاه محصولِ محیط و تربیتی است که این آزادیِ درونی و ابرازگریِ بی‌صدا را هم از ما می‌گیرد و گاه محصولِ اتفاقی در بیرون که ما را از داشتنِ چنین خیالاتی به وحشت می‌اندازد. مثلاً در خیالمان، بدِ کسی را می‌خواهیم و آسیبی به او می‌زنیم و کمی بعد، اتفاق بدی برای او می‌افتد؛ مثلاً تصادف می‌کند یا می‌میرد. در این حالت، وحشت می‌کنیم از خیالاتمان و برای مدّتی در درونمان هم پس می‌کشیم از ابراز خشم و ناراحتی. در این حالت، گویی مرزی میانِ افکار ما و واقعیت وجود ندارد و اگر به چیزی فکر کنیم، آن را به‌وجود آورده‌ایم.

گاهی اوقات هم اتفاقی هرچند دور همچون مرگِ بابک خرمدین رخ می‌دهد و به گونه‌ای دیگر ما را از خودمان می‌ترساند. در مواجهه با چنین تجربه‌ای هم گویی مرزِ میان خیال و واقعیت از میان می‌رود و می‌بینیم آن‌چه گهگاه در خیال کسی چون ما می‌گذرد، در واقعیت محقق شده است. در این حالت هم وحشت می‌کنیم از خیالاتمان. ما چه فرقی با آن دو نفر داریم؟ مگر ما هم گهگاه در فکر یا حتی در کلاممان مُردن و تکّه‌تکّه شدن کسی را نمی‌خواهیم؟ اگر برای آن‌ها اتفاق افتاد، چرا برای ما نیفتد؟ در این شرایط، ترس و احساس گناهی شدید به سراغمان می‌آید و ما را برای خیالاتِ پرخاشگرانه‌‌مان مجازات می‌کند.

امّا واقعیت این است که مرزی وجود دارد میان خیال و واقعیت؛ فکر کردن، عمل کردن نیست و خیالپردازی به کسی آسیبی نمی‌زند. آنچه در موردِ والدینِ بابک خرمدین رخ داد، روایتِ آسیب روانی پیچیده و چندلایه‌ای است که به هیچ وجه قابل تعمیم نیست. یادمان باشد که ما برای سلامت روان به خیال‌پردازی‌های خشمگینانه‌مان حتی در قبال عزیزترین کسانمان نیاز داریم. این خیال‌پردازی‌ها نه فقط آن‌ها را نمی‌کشد، بلکه امکانی برای مراقبت از خودمان و آن‌ها را برایمان فراهم می‌کند.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من