گفتم: کی میافتیم؟
گفت: وقتی بِرِسیم.
گفتم: شاخه رهایمان نمیکند؟
گفت: مگر طوفانی بیاید.
گفتم: کِی میرسیم؟
گفت: وقتی خیالِ میوهای تازه در خاطر درخت پا بگیرد. آنوقت، ما شیرین و رسیده، بیاختیار دستهایمان را رها میکنیم.
گفتم: کی میافتیم؟
گفت: وقتی بِرِسیم.
گفتم: شاخه رهایمان نمیکند؟
گفت: مگر طوفانی بیاید.
گفتم: کِی میرسیم؟
گفت: وقتی خیالِ میوهای تازه در خاطر درخت پا بگیرد. آنوقت، ما شیرین و رسیده، بیاختیار دستهایمان را رها میکنیم.
اشتراک گذاری