اغلب ما میخواهیم از خودمان جلو بزنیم، امّا تقریباً هیچ کداممان نمیتوانیم این کار را بکنیم. ممکن است در کوتاه مدّت چند قدمی خودمان را پشت سر بگذاریم، امّا دیر یا زود، دست میاندازیم، یقه خودمان را میگیریم و پس میکشیم به همان جایی که میتوانیم با قدمها و سرعت خودمان برویم؛ به همان جایی که هستیم و توان فهم، هضم و تحمّلش را داریم. مثلاً دوست داریم باهوشتر، پرکارتر، توانمندتر و خلّاقتر از آن چیزی باشیم که در حال حاضر هستیم یا کاری بکنیم بزرگتر، مهمتر و ارزشمندتر از آن چیزی که با تنشِ قابلتحمّل از پسِ انجامش برمیآییم. گاهی درموردش حرف میزنیم، گاهی انجامش میدهیم، گاهی حتی خوب هم پیش میرویم. امّا چون هنوز چیزهایی در درونمان آماده نیست، پس میکشیم، خسته میشویم، رها میکنیم و میبرّیم. اینجاست که در کارِ خودمان میمانیم که چطور خراب شد، چطور خرابش کردم یا چطور نرسیدم؟ مسئله این است که در این جلو زدن، با خودمان آشتی نبودیم. اندازهی قدمها، ضربان قلب و تعداد نفسهایمان را به رسمیت نشناخته بودیم. قصد داشتیم با سرعتی بیش از توانمان بدویم. امّا نمیشود. همیشه اینجور وقتها چیزی در درونمان مقاومت میکند و پس میکشد. چه چیزی؟ شاید اسمش را بشود گذاشت خودِ واقعی، خودِ فعلی، خود مراقب، خودِ ترسیده، خودِ ضعیفتر یا هر چیز دیگری. هرچه که هست، این خود، دست میاندازد یقهی ما را میگیرد و برمان میگرداند به چند قدم عقبتر؛ جایی که در آن زور نمیزنیم، نمیترسیم و میتوانیم قدم برداریم و از پا نیفتیم. حرفم این نیست که رؤیا نبینیم و چیزهای تازه نخواهیم. میگویم آدم باید با خودش آشتی باشد و رؤیا ببیند. نه اینکه با ذهن دیگران، با ذهنِ کودکی و نوجوانیاش، یا برای حل یک بار برای همیشهی مشکلات، رؤیا ببیند و مدام نیمهکاره و خسته بماند.
فیلم «Close»
نام فیلم: Close (نزدیک) (۲۰۲۲) فیلمی زیبا و عمیق از دوستی دو نوجوان. لئو و رمی سیزده ساله تعطیلات تابستانی طولانی را در صمیمیت معصومانه میگذرانند، اما در سال تحصیلی،…