تابآوری همیشه با تغییر باورها، افزایش ظرفیت روانی، ساختنِ روابط بینفردیِ قابلاتکا یا کمک گرفتن از متخصصان سلامت روان اتفاق نمیافتد.
گاهی تابآوری مستلزم عملِ بیرونی و پیوند اجتماعی در سطحی وسیعتر است. فردِ جدا یا دروننگر تنها تا حدی میتواند بقای روانی و سلامت روان خودش را تامین کند. او در دلِ اجتماع و در دل مناسبات سیاسی زندگی میکند و از حدی به بعد، تابآوری او در گروِ عمل کردن و شهروند بودن است. او باید کاری بکند (به تناسب امکاناتش) تا فاعلیت داشته باشد و صرفاً پذیرنده و هضمکنندهی ناگزیرِ اتفاقات بیرونی نباشد.
این روزها و این اعتراضات گسترده به ما کمک میکنند تا دوباره به نسبت امر روانشناختی و امر اجتماعی فکر کنیم. این دو بیهم عقیم و بیثمرند. هم تفاوتهای روانشناختی فردفردِ شهروندان یک جامعه مهم و واقعی است و هم پیوند آنها و شرایط عینیِ زندگیشان.
این بازاندیشی به ما کمک میکند هم در زمانه اعتراض دچارِ تودهاینگری نشویم و هم در تجربههای روزمره به دام نوعی روانشناسیگریِ سادهانگار نیفتیم.