بدنها فراموش نمیکنند. آنها آنچه را ما سرکوب میکنیم در حافظه خود نگه میدارند و دیر یا زود با خمودگی، درد و بیماری آشکار میکنند. بدنها، خودشان را با ما سازگار میکنند اما بهای پنهانِ تصمیمات خودآگاه یا ناخودآگاه ما را میدهند. بدنهایمان، خشمهای فروخورده، سکوتهای اجباری و اضطرابهای طولانیمدتمان را در آغاز در خود نگه میدارند و سرانجام، همچون غذایی مسموم پس میزنند.
به بدنهایمان نگاه کنید. به انقباضشان، به خستگیشان، به بیماریهایشان، به حافظه دردآلودشان در تمام این سالها. به بدنهایمان نگاه کنید که حس زنده بودنشان را از دست دادهاند، به حرکتهایمان که کُند میشوند تا خودشان را با محیط منطبق کنند و سرزندگی را به یاد نیاورند.
به بدنهایمان نگاه کنید که نه میرقصند، نه اشتیاق و نای ورزش کردن دارند و نه فرصت وجد و هیجان پیدا میکنند. به بدنهایمان نگاه کنید، به شانههای افتادهمان، به دردهای گوارشمان، به آهنگِ نفسکشیدنهایمان و به پوستمان.
بدنهای ما کشتگاه تصمیمات شما هستند و از آنها ویرانههایی رو به زوال باقی مانده است. بدنها فراموش نمیکنند و گاه به جای فرسودهشدن، فرد را به طغیانی ناگزیر وا میدارند.