حرفی زد که من را بدجوری برد توی فکر. اولش کمی عجیب به نظر میرسید ولی بعد دیدم شاید حق با او باشد. میگفت این تورّم اخیر که باعث شده داراییهایمان اینقدر گرانتر بشوند برای بقیه حق ایجاد میکند در اموالمان.
گفتم: ما که ثروتمندتر نشدیم.
گفت: آنها که فقیرتر شدند.
گفتم: ما هم فقیرتر شدیم.
گفت: این روزها آدمی که چیزی نداشته باشد بیشتر فقیر میشود. حتی من و تو هم فقیرتر شدنمان بیشتر از آدمهای ثروتمند است.
گفتم: خب. این چه حقی میآورد برای کسی؟
گفت: فقرِ بیشتر او را خودش ایجاد کرده؟
گفتم: نه.
گفت: خود او هم که نمیتواند کاری برای این زیادتر شدن فقرش بکند.
گفتم: موافقم.
گفت: حالا من و تو که دستمان به دهنمان میرسد، ناچارا هم اگر شده باید اولویتهایمان را عوض کنیم. نمیشود که در این تورم، یک عده بیآنکه کاری کرده باشند بیشتر ببازند. در این اوضاع هرکه کمتر داشته بیشتر باخته. ما حتی اگر سفرهمان کوچکتر شده اما به اندازه آنها نیست. برای همین حالا دیگر نمیشود همانطور بخوریم و بپوشیم و چیزهایی که داریم را گرانتر کنیم تا کمتر ضرر کنیم. زیان ناشی از سیاست مال همه است. این روزها هم باید محتاطانهتر از قبل گران کنیم و هم باید بخشی از پولمان را بگذاریم برای کاستن از فقر عمیقتر شده دیگران. تا این وضعیت بحرانی هست، نمیشود چشم ببندیم و فقط کلاه خودمان را سفت بچسبیم.
گفتم: راستش درست نمیفهمم کجای استدلالت ایراد دارد ولی دارد، اما حرفت به دلم مینشیند. این روزها، بحرانیاند و در بحران نمیشود همانطور مثل قبل بود. باید اولویتهایمان را عوض کنیم تا همه روی آب بمانیم. این را خوب میفهمم.