این کارها روانشناسبازی، لوسبازی، فانتزیبازی یا روشنفکربازی نیست. واقعاً کار میکند.
اینکه با آدمها حرف بزنی واقعاً به خودت و آنها کمک میکند. اینکه دوستداشتنت را به اعضای خانواده یا نزدیکانت ابزار کنی، میتواند فاصله و سختیِ ارتباط را از بین ببرد. اینکه خشمت را تجربه کنی و راهی برای ابرازش پیدا کنی، واقعاً رابطهها را از تباه شدن نجات میدهد. اینکه احساست را (هرچه هست) تجربه کنی و متناسب با موقعیت از آن حرف بزنی، از خفه شدن و فروریختن توی خودت، نجاتت میدهد. اینکه به جای دستبهیقه شدن، از آدمها در مورد علت رفتارهایشان سوال کنی، جلوی یک دنیا هزینهی اضافه را میگیرد. اینکه کتاب بخوانی و تردید کنی، واقعاً توان حل مسئلهات را بیشتر میکند. اینکه از آدمها متناسب با تواناییهایشان کمک بخواهی و نیازت را ابراز کنی از تو آدم وابسته یا آسیبپذیری نمیسازد و … .
باید باور کنیم که این کارها مال آدمهای مرفّه، باکلاس، احساساتی، ضعیف، بیکار، خوشخیال یا بیهوده سختگیر نیست. این کارها مال آدم است. اینها قواعدِ نَرمِ دنیای ما آدمها هستند. اینکه پدر و مادرمان این کارها را نمیکردند، اینکه حکومت این چیزها را ترویج نمیکند یا اینکه این کارها تازه و ناآشنا هستند، دلیل نمیشود بهدیده گرفتنشان به دردِ من نخورد.
همین دانشهای کاربردی و تجربهکردنِ آرامآرامشان میتواند از ما آدمهای بهتر و کامیابتری بسازد (حتی در این وانفسای اقتصاد و سیاست).