ADD ANYTHING HERE OR JUST REMOVE IT…

باران می‌بارد. دستم را از پنجره بیرون می‌برم. مگر گیاهم که تنم اینطور از قطرات باران به وجد می‌آید؟ کودکی در درونم شروع به دویدن می‌کند. می‌پرد توی آب‌گرفتگی‌های خیابان. اولی را با احتیاط، دومی را با شوق و سومی را با لذّتی دیوانه‌وار. از خیس شدن نمی‌ترسد. فکرش را بکن: آسمان ناگهان قطره قطره می‌چکد روی پوست تنت. می‌خواهی به وجد نیاید آن کودکِ همیشه تشنه‌ی شوق؟ می‌خواهی تنش را به آسمان نسپارد؟

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من