ما تنها در حالِ اعتراض به رویههای غلط حکمرانی نیستیم. ما در حال بازاندیشی رابطهی دولت-ملت و نسبت دین و سیاست هم هستیم. ما داریم ارزشها و تعاریفمان را دوباره و در عمل ارزیابی میکنیم. ما داریم نوعی گفتوگوی ملی را تمرین میکنیم، داریم تکثر فرهنگی را بیش از پیش به رسمیت میشناسیم، داریم احترام بیشتر به اقلیتها را تمرین میکنیم، داریم صداهای طرد شده را میشنویم و داریم در میانهی تنشی شدید و طولانی به مردم دیگری تبدیل میشویم. ما داریم خودمان را بازتعریف میکنیم و از این طریق به تحول در امر سیاسی دامن میزنیم؛ چیزی شبیه یک نوزاییِ فکری و اجتماعی. ما داریم به شیوه خودمان، گامهای جدیدی در مسیر مدرن شدن بر میداریم و ایران را با همه تکثرش به جایی زیستنیتر تبدیل میکنیم.
گاهی فکر میکنم توجه زیاد به سویههای سیاسی تحولات اخیر، چشم ما را بر سویههای عمیق فرهنگی آن میبندد. ما داریم رشد میکنیم و پا به جهان تازهای میگذاریم که برخلاف نگاه بعضی از معترضین بازگشت به گذشته هم نیست. ما رویای گذشته را نمیبینیم. ما داریم “خود” آیندهمان را میسازیم؛ خودی که ظرفیتهای تازهای پیدا کرده است و نیازی به واپسروی در هیچ شکلش ندارد.