بسیاری از ما این روزها احساسات و افکار آخرالزمانی داریم. یعنی فکر میکنیم جهان در حالِ به پایان رسیدن است و سختترین روزهای ممکن را سپری میکنیم. بسیاری از ما خیلی چیزها را تمام شده میدانیم و با روانی از هم گسیخته، هر خبری را که میشنویم، روایتِ تازهای از ویرانی میدانیم. بعضی از ما درماندهایم و بعضی دیگر در گریز از آخرالزمانِ آوار شده بر سرِ این سرزمین، به دنبالِ راهی برای رهایی هستیم. اما آیا آخرالزمان رسیده و ویرانی از حد گذشته است؟ شاید عجیب به نظر برسد، اما پاسخ این سؤال بیش از واقعیت بیرونی، به جهانِ درونِ ما باز میگردد. آخرالزمان، بیش از هر چیز وصفِ تجربه ما از جهان و زندگی است و نه وصف رخدادهای جهان خارج. آن بیرون، چیزها صرفاً دشوار و دشوارتر (حتی طاقتفرسا) میشوند اما این جهانِ ما است که در آن ناقوسِ پایان دنیا به صدا در میآید. نه فقط این روزها، که وقتی عزیزی را هم از دست میدهیم، وقتی که از رابطهای بیرون میآییم یا زمانی که شکست مالی سنگینی میخوریم، باز هم احساساتِ آخرالزمانی به سراغمان میآیند. آنجا هم فکر میکنیم دیگر دلیلی برای زنده ماندن وجود ندارد و هر خبری که میرسد، تلخی و مصیبت است.
آنکه هنوز نخستین بارهایش را تجربه نکرده (نخستین از دست دادنِ یک عزیز، نخستین بحران مالی و …) یا آنکه زندگی نزیستهای دارد، بیش از همه مستعد تجربههای آخرالزمانی است. تهدیدِ پایان برای چنین کسی، همچون پایانی قطعی ادراک میشود. اما آنکه اندوختهی بیشتری از زندگی دارد، کم و بیش به این ایده خو کرده است که هیچ آخرالزمانی جز مرگِ خود فرد وجود ندارد. تنها با مرگ است که جهان (جهانِ من که به تعبیری همه جهانی است که میشناسم) به پایان میرسد. پیش از آن، هیچ قطعیتی برای هیچ چیزی وجود ندارد. بله، سختیِ این روزها ورای طاقت بسیاری از ما است و واقعیت، هر امیدی را به تاراج میبرد. اما آیا این احساساتِ آخرالزمانی در ما باقی میمانند؟ نه. عمومِ ما از آنها عبور میکنیم و دوباره به زندگی باز میگردیم؛ همچون گیاهی دیر به آب رسیده اما زنده. اندکی آب، دوباره رمق ما را بر میگرداند.
اما چرا همه اینها را گفتم؟ چون احساس میکنم ما آدمها در تجربه احساساتِ آخرالزمانی بیاندازه تنها و آسیبپذیریم. در این سالها من هم کم آخرالزمانی نبودام. اما حالا، با فاصله که نگاه میکنم میبینم در هیچ کدام از این همه بزنگاهِ دلهرهآور (که همه تصاویرشان را یک به یک به یاد دارم)، جهان به پایان نرسیده و زندگی یکسره از میان نرفته است.