شکست در مرز میان خیال (فانتزی) و واقعیت رخ میدهد و فرصتی برای تفکر به وجود میآورد. همهی حرفی که در این متن میخواهم بزنم همین است. شاید کمی تکراری و ساده به نظر برسد، اما به نظر میرسد شکست بیش از هر چیز دیگری فرصتی است برای تفکر.
گاهی اوقات چیزی را میخواهیم و تحقق بیرونیِ آن را ناممکن میدانیم. در این حالت، یا رهایش میکنیم و یا جستوجو و تمنایمان را در خیال ادامه میدهیم. چیزها در خیال، به راحتی به دست میآیند، طولانی میمانند و گاه هیچوقت از دست نمیروند. اگر چنین نبود، این همه پناه بردن به خیال و مقیم شدنِ ما آدمها در آن برای چه بود؟ گاهی اما تحقق خواستههایمان را ممکن میدانیم و در پیِ تجربه آنها در جهانِ خارج هستیم. عشقی که خیالش اینقدر دلنشین است، وقتی در قامت فردی آشنا و دلربا درآید، کامیابکنندهتر نیست؟ یا ثروتی که تجربهاش در خیال، چنین راحتی و آرامشی میآفریند، اگر آن بیرون باشد و تنانه تجربهاش کنیم، لذّتش دوچندان نمیشود؟ برای همین است که در خیال نمیمانیم و حتی اگر سخت و دشوار، به سراغ واقعیت میرویم. گاهی اوقات، نتیجهی این رو کردن به واقعیت، کامیابی است و گاهی ناکامی و شکست. آنکه کامیاب میشود، گوارایش. امّا آنکه ناکام میشود وضعیتِ غریب و گنگی را تجربه میکند. شاید بتوان گفت زندگی ما آدمها را بیش از هر چیز، تفسیرمان از این شکستها میسازد.
از همان نوزادی که رؤیاهایمان زمختی واقعیت را تجربه میکنند و ناکام گریه سر میدهیم، تا بزرگسالی و تا دم مرگ، ناگزیر از تفسیر شکستهایمان هستیم و میپرسیم: “حالا چه باید کرد؟” در اینجا است که تفکر زاده میشود. آنکه کامیاب میشود، نیاز چندانی به تفکر ندارد و آنکه با ناکامی رها میکند یا به خیال پس میکشد نیز. اما آنکه در میانه میماند، پا به اقلیم تفکر میگذارد و میپرسد: واقعیت چیست؟ نسبتِ من با آن کدام است؟ مرز واقعیت و رؤیا کجاست؟ من چه میخواهم؟ چرا چنین چیزهایی میخواهم؟ آیا چیزهای دیگری را نمیتوان خواست؟ کدام خواستهها در ظرف واقعیت محققشدنی هستند؟ کجا باید رها کنم و کجا ادامه دهم؟ و … . در اینجا است که تفکر (بهجای سرزنش و حسرت و اندوه و درماندگی) فرصتی میشود برای ساخته شدنِ سوژهای که فراتر از این یا آن خواسته است. شکست، فردِ خواهنده را میسازد؛ آنکه به خیال پس نمیکشد، مقهور واقعیت نمیشود و به درماندگی در نمیافتد. میایستد و به چیزی فراتر از آن اتفاق یا شکست میاندیشد؛ به سرشت خواستنهایش و به معنای واقعیت. در اینجا است که همان اندک تغییرِ ممکن ما آدمها رخ میدهد.