کاری را در خزانه رفتاری خود داشتن، یعنی آن کار را شدنی و معنادار دانستن و خودانگیخته انجام دادن. مثلا کسی که توجه به خرابی چیزها و تعمیرِ به موقع آنها را در خزانه رفتاریاش دارد، بیدرنگ، به طور خودکار و با هزینه روانی کمی آن را انجام میدهد یا کسی که بدگویی از دیگران را در خزانه رفتاریاش دارد، خودانگیخته، به سهولت و با دغدغه اندکی دست به این کار میزند. وقتی رفتار یا عاطفهای در خزانه عاطفی- رفتاری ما حضور دارد، یعنی مسیر تحقق آن عاطفه یا رفتار در روان ما تسهیلشده و آشناست. در مورد این رفتارها و عواطف، نیاز به فکر کردن زیاد، تصمیمگیری و تلاش کردن نداریم. این افعال بخشی از طرح کلی زندگی و معناداری تجربههای ما هستند. از آن طرف، وقتی رفتاری در خزانه رفتاری ما نباشد، برای انجام دادن آن نیاز به تامل، تصمیمگیری و اراده کردن داریم یا اگر عاطفهای را در خزانه عاطفی خود نداشته باشیم، به سختی ممکن است آن را تجربه کنیم. فرایند تحقق این رفتار یا عاطفه در روان و تجربه ما تسهیل شده نیست و باید آرام آرام و گاه به سختی مسیری برای آن بسازیم. به همین دلیل هم از پس انجام بسیاری از کارهای خوب( با آنکه میدانیم خوبند) یا داشتن بسیاری از احساسات و عواطف متناسب بر نمیآییم.
خیلی وقتها به خودم و دیگران که نگاه میکنم، به این نتیجه میرسم که اخلاقی زیستن بیش از آنکه در گرو معرفت اخلاقی باشد در گرو ذخیره رفتاری اخلاقی است و سلامت روابط بین فردی بیش از آنکه در گرو گفتگو برای حل مسئله باشد، در گروه ذخیره عاطفی و رفتاری متناسب با رابطه است. این یعنی این روزها کمی جبرانگارتر از قبل شدهام. اما هرچه که هست، فکر میکنم مهمترین کار در تربیت، ایجاد نوعی خزانه عاطفی- رفتاری است که در آن اخلاقی بودن، شادکامانه زیستن و قابلیتهای ارتباطی با خودانگیختگی، معناداری و میزان خوبی از سهولت همراه باشند. خیلی سخت است که آدم زمانی در بزرگسالی بخواهد با فکر کردن و خواستن، بعضی عواطف و رفتارها را به تجربه خودش اضافه کند.