امید، هم سرشتی است و هم ورزیدنی و آموختنی. دروغ چرا، بعضیها سرشتا امیدوارترند. خمیره خوبی با خودشان به این دنیا آوردهاند. بعضیها هم امید را آموختهاند. کنار ادمهایی بزرگ شدهاند که ساختن، همیشه برایشان شدنی و معنیدار بوده. اینها هم همیشه ذخیرهای از امید و خوشبینی دارند و اغلب اوقات هم امیدشان، خودش را در عمل محقق میکند. اما بیشتر ما باید امید را ببینیم، بورزیم و آزمونکنیم تا آرام آرام اعتمادمان را جلب کند و جایی برایش باز کنیم در دل زندگیهایمان. ما معمولیها، بازی امیدورزی و واقعبینی را درست نیاموختهایم. یا آرمانگرا میشویم یا درمانده. در هر دو صورت هم بازی را خراب میکنیم
گاهی اوقات فکر میکنم امیدورزی را هم باید مثل هر مهارت دیگری با نگاه کردن به دست دیگران و با آزمون و خطا آموخت. این نوشته دکتر سلیمانیه عزیز نشان میدهد امیدِ فعال و صبورانه چطور جهان متفاوت خودش را میسازد. وضعیت توصیف شده در متن را مقایسه کنید با بدبینی و نالیدن مدام همه ساکنین و این جملات تکراری که این کشور کشور نمیشود و ما ایرانیها فلان و بهمان.