گفت: نسل شما معنویتش را از کجا میآورد؟ به همهچیز پشت کردهاید، انگار نه انگار که جهان خدایی دارد. انگار نه انگار که «از کجا آمدهام و به کجا میروم»، مهم است. ملحد نشده باشید، لااقل لاادری هستید خیلی از شما. دلتان را با چه چیزی قرص میکنید؟ با چه چیزی آرام میگیرید؟ جواب سؤالهایتان را از کجا میآورید؟
گفتم: نسلِ ما از جایی متفاوت از شما شروع کرده. زبانش متفاوت است و جهان متفاوتی را هم تجربه میکند. بله، سردرگمتر است و زمین زیر پایش سستتر، اما همهی اینها از بوالهوسی و بیخیالی نیست. دلِ ما هم آرامش و اطمینان میخواهد. اما کجاست خانهی امن؟ ما ذهن نقادتر و روان خستهتری داریم. ما در جهانی زندگی میکنیم که دیگر معنا جمعی نیست، به جای دین، پای دینها در میان است و دین نداشتن هم ضلالت ابدی نیست. ما آدمهای جهانی هستیم که خالیتر است و شلوغتر؛ خالیتر از شور جمعی و پاسخهای قطعی و شلوغتر از پرسشها و پاسخهای احتمالی.
ما هم دلمان قرار میخواهد ولی خانهای نیست. داریم آجر به آجر چیزی برای خودمان میسازیم. شاید هم یاد بگیریم که مسافر باشیم و تماشاچی؛ بگذاریم جهان هرچه بیشتر خودش را برایمان آشکار کند.