بیایید به اقتصاد روانیمان فکر کنیم؛ به نحوهی خرج کردنِ پول روانمان، به سرمایهگذاریهای روانیمان و به اینکه چهطور و برای چه چیزهایی وقت، توجه و انرژی میگذاریم. احوالِ ما را همین کیفیتِ اقتصاد روانیمان تعیین میکند. البته همیشه هم کنترلِ زیادی بر آن نداریم و خیلی وقتها دچار اتلافهایی میشویم که به سختی بتوان کاری برایشان کرد. همینجا است که بعضی از ما به سراغ روانپزشک یا رواندرمانگر میرویم و از آنها کمک میگیریم. اما بیایید تا جایی که میفهمیم و تا جایی که زورمان میرسد، سر از منطقِ سرمایهگذاریهای روانیمان در بیاوریم و ببینیم آیا میشود به گونهی متفاوتی سرمایهگذاری کرد یا نه، مخصوصاً این روزها که رمقی برای زندگی باقی نمانده و پیش از پیگیری هر اشتیاقی، همهی توان و توجهمان صرف اندوه و ترس میشود.
فروید در آثارش از دو گونه انرژی روانی یا لیبیدو صحبت میکند: لیبیدوی معطوف به خود (ego-libido) و لیبیدوی معطوف به ابژه (object-libido). این یعنی روان نیاز دارد بخشی از انرژیاش را صرف خودش بکند و بخشی را صرف چیزهای دیگر (از آدمهای دیگر گرفته تا حیوانات و اشیاء و …). مسئلهی مهم در این بین، ایجاد تعادلی حیاتی میان آنها است. اما خیلی وقتها این تعادل از میان میرود. گاهی توش و توانمان زیاده از حد صرفِ خودمان میشود و از دل آن خودشیفتگی افراطی، خودبیمارانگاری، و توهم و هذیان بیرون میآید و گاهی چنان جهان خارج همه انرژیمان را مصرف میکند که چیزی برای خودمان باقی نمیماند و افسردگی و ملال یا دردهای روانتنی و بیمیلیهای شدید، جایگزین شور زندگیمان میشود. خیلی وقتها هم چنان که گفتم، آنچه رخ میدهد اتلاف است، چه در درون و چه در بیرون. کاری که باید کرد، پی بردن به منطق این مصرفها و اتلافها و تلاش برای تغییر دادن آنها است.
مثلاً این روزها که جهانِ بیاندازه دیوانهوارِ آن بیرون دارد بخش زیادی از انرژی روانی ما را صرف خودش میکند، اگر حواسمان به حفظ این تعادل نباشد، بیش از آنچه ناگزیر است از پا در میآییم. این روزها اگر عامدانه و با برنامهریزی، حتی با کارهای کوچک و ساده، بخشی کافی از انرژی روانیمان را صرف خودمان نکنیم، جهانِ بیرون کار خودش را میکند و از سر کنجکاوی، اضطراب، جاذبهی غم و حتی احساس مسئولیتمان هم که شده، انرژی ضروری برای بقایمان را میبلعد و ما را کلافه و سردرگم باقی میگذارد.