شاید کمی عجیب به نظر برسد، امّا تصوّر میکنم یکی از تواناییهای ضروری برای داشتن یک زندگیِ بهقدرکافی خوب و تجربهی رشد متناسب، توان تحمّل پسرفت است؛ اینکه نگرشی غیرخطّی به رشد خودمان و دیگران داشته باشیم و از مواجهه با پسرویهای بیموقع آشفته نشویم. ما در مسیر رشدمان زیاد پسرفت میکنیم. ممکن است دو قدم به جلو برداریم و یک قدم به عقب، یا یک قدم به جلو و دو قدم به عقب. ما پیش میرویم امّا با منطقی عجیب و غریب یا حتی بدون هیچ منطقی. ما آدمها موجوداتِ یکپارچه و قاعدهمندی نیستیم و بهطور همزمان، چندین نفر را در درون خودمان زندگی میکنیم: یکی به جلو میرود، یکی به عقب بر میگردد، یکی پیشرفت میخواهد و یکی هم وحشتزده میایستد و مقاومت میکند. بخشهای مختلف وجود ما با آهنگ یکسانی رشد نمیکنند و همین، پسرفتهای گاه و بیگاه ما را بهوجود میآورد. اگر همهی وجودِ ما عقل بود و ساختارهای عصبیمان هم تمایلی به خو کردن و عادت ساختن نداشتند، اشتیاقهایمان ما را در مسیرِ مستقیمی پیش میبردند. امّا ما آدمها یکسره عقلانی نیستیم و ساختارهای عصبیِ متناسب با رشد پیوسته، بیوقفه و بیپسرفت را نداریم.
علاوه بر همهی اینها، بخشهای ناهشیار و خودکاری هم در درون ما فعالند که یا هوشمندانهتر از ما از خودمان مراقبت میکنند و یا به دلیل تعارضاتشان، سردرگمیهای گنگ و مبهمی را در ما دامن میزنند. سرجمع همهی اینها میشود پسرفتهای بهموقع یا بیموقعی که یا برای بقا و رشد متناسبمان ضروریاند یا تلههای ناگزیری هستند که بالاخره باید کاری برایشان بکنیم. هرچه که هست، پسرفت بخشی از طرحِ زندگی ما آدمها است. باید آن را ببینیم، به رسمیت بشناسیم، به الگویش پی ببریم و همیشه جایی برای آن در تجربههایمان باز بگذاریم.
شبیه همهی این حرفها را در تلاش برای رشدِ دیگری و مواجه شدن با پسرفتهای بیموقع او هم میتوان زد. باید بگذاریم فرزند، شاگرد، محبوب یا دوستمان با آهنگ خودش رشد کند و بپذیریم که گاهی علیرغم تلاشهای فراوان ما ممکن است پسرفتی بیموقع را تجربه کند یا مقاومتی ناامیدکننده را در برابر پیشرفت از خود نشان بدهد. بسیاری از ما در چنین شرایطی کلافه و بیصبر میشویم و بهجای کمک به رشد دیگری، خشم، پرخاش و ناامیدیمان را نثارش میکنیم؛ چیزی که حاصلش میشود احساسِ شرم و بیاعتمادی است به رشد و پیشرفت.
وقتی که هر رشدی با وقفهها و پسرفتهای فراوانی روبرو است، انتظار پیشرفتی پیوسته از خودمان و دیگران، خشونتِ نامتناسبی است که با هرچه سازگار باشد با خیرخواهی و مراقبت سازگار نیست.