موانع ذهنی چیزهای کمی نیستند. کاری میکنند آدم توی روز روشن در نبردی یک نفره به خودش ببازد. میپرسی این موانع از کجا میآیند؟ پاسخ این است: از یک یا چند تعارض دفاعی در درون فرد. تعارض دفاعی چیست؟ آن کشمکش بیزمان و همیشه حاضری که فرد با خودش اینطرف و آنطرف میبرد، آن مسئله و موضِع پر از ترس و درماندگی، آنجا که فرد تصور میکند گامی به پیش یا پس او را از پا در میآورد؛ آنجا که خود را ناگزیر از تکرارهای پرهزینه میبیند.
ما آدمها موجودات عجیبی هستیم. برای آزادی و کامیابی میجنگیم اما خودمان از پیش آنها را با دهها قید، محدود میکنیم. رهایی میخواهیم اما از دیگری. میجنگیم اما بیش از همه با خودمان. گاهی اوقات فکر میکنم “لقد خلقنا الانسان فی کبد” یعنی همین. یعنی آدم را گرفتار خودش کردیم. برای تندی و دشمنی با او، خودش کافیاست. او عاشق زخمها و نگهبان ترسهای خود است.
راستش هرچه به خودم میگویم دست از این حرفهای سادهانگارانه بردار و تنگناهای فرصتسوز و ویرانگر سیاسی و اجتماعی را ببین، دلم رضا نمیدهد. آدم خیلی بیش و پیش از اینها سرگشتگی و خودویرانگری دارد. بله، تنگناهای بیرونی، کمرمقش میکنند. اما باز هم او جایی حوالی همین ترسها و تعارضات خود است که از پا در میآید.