گریز از هجومِ ناواقعیت

گاهی اوقات فکر می‌کنم همه ما با چنگ زدن به اشیاء و آدم‌ها از وحشت در افتادن به سیاه‌چاله ناواقعیت فرار می‌کنیم. تا به حال از خودتان پرسیده‌اید واقعیت چیست؟ تا به حال چیزی شکننده‌تر و سست‌تر از واقعیت دیده‌اید؟ خواب که هر روز در پایان شب یا نیمه‌های روز به سراغمان می‌آید چیزی جز ناواقعیت است؟؛ فضایی وهم آلود که هر اتفاقی در آن ممکن است. مگر زمانی که مضطرب می‌شویم، ناواقعیت هجوم نمی‌آورد به دنیای عادی تجربه‌هایمان؟ مگر در دل این اضطراب‌ها جهان را پر مخاطره‌تر، آسیب زننده‌تر، وهم انگیزتر و متفاوت‌تر از همیشه تجربه نمی‌کنیم؟ مگر وقتی عاشق می‌شویم، همین جهان واقعیت معمول، رنگ پیدا نمی‌کند و رازآمیزی‌اش ترجمان تازه‌ای در ذهنمان نمی‌یابد؟ مگر وقتی کسی در نزدیکی ما می‌میرد، واقعیت شکاف عظیمی پیدا نمی کند و یک نفر برای همیشه در این شکاف گم نمی‌شود؟ همه این‌ها و ده‌ها تجربه دیگر، یک‌ریز و پی‌در‌پی، سستی واقعیت را پیش چشمانمان می‌آورند و ما را سرگشته و هراسان از هجوم ناواقعیت می‌کنند.

امّا کجاست هسته این ناواقعیت؟ در درون خود ما. فضای هذیانیِ فراخوانده شده در خواب، جهان وهم انگیزِ لحظات اضطراب و ترس، دنیای پر جذبه جنونِ عاشقی و شکاف مرگ در دل واقعیت انسانی، همه‌ شان در کجا رخ می‌دهند؟ آن بیرون؟ نه. همه چیز همین‌جا در درون ماست. ناواقعیت در دل جهان درونی هر کدام از ما پا می‌گیرد و رشد می‌کند. آن وقت، گاهی اوقات از دریچه فانتزی بیرون می‌زند، گاهی اوقات از طریق هذیان، گاهی اوقات از طریق خواب و رؤیا و گاهی هم از طریق نوشتار و گفتارِ معمول امّا لغزنده ما آدم‌ها. همین حضور فراگیر و همه جایی آن است که ما را اینقدر وحشت زده می‌کند.

تا همین امروز زندگی فرصت بیرون آمدن از این هذیان‌ها و وهم‌ها را به ما داده است. تا به حال همیشه از خواب بیدار شده و از اضطراب و کابوس و گیجی بیرون آمده‌ایم. امّا چه تضمینی هست که باری از این صدها و هزاران بار، برای همیشه نلغزیم و سر از جهان وهم‌انگیزِ ناواقعیت در نیاوریم؟ به بیمارستان‌های روانی سری زده‌اید؟ آنجا قلمرو فتح شده ناواقعیت است. سلول‌های انفرادی زندان‌ها هم. آنجا مردمانی زندگی می‌کنند که ناواقعیت یک بار برای همیشه یا لااقل برای مدّتی طولانی، تسخریشان کرده است. کدام یک از ما مصونیم؟ هیچ کدام. وحشت از ناواقعیت و وهم در درون همه ما هست. همه ما گهگاه آن را تجربه می‌کنیم و همه ما  چه پنهان و چه آشکار از این همه سستی و لغزندگی واقعیت می‌ترسیم. برای همین است که چنگ می‌زنیم به دنیای اشیاء و آدم‌ها و روابط. برای همین است که از تنهایی کشدار و طولانی می‌گریزیم. برای همین است که سکوت را تاب نمی‌آوریم. برای همین است که می‌نویسیم و به دنبال خوانده شدن می‌گردیم. برای همین است که خانه، ماشین، کیف، صندلی، لباس و کتاب می‌خریم. برای همین است که بچه دار می‌شویم و چیزی را آن بیرون و در جایی خارج از جهان درونی شکننده‌مان ایجاد می‌کنیم. برای همین است که عاشق می‌شویم و خودمان را به انسانی واقعی آن بیرون وصل می‌کنیم. ما از جنون، و از ناواقعیت می‌ترسیم و همه سعیمان را می‌کنیم که با مشغول شدن به چیزها، جایی در دل واقعیت بین الاذهانی پیدا کنیم. در غیر این صورت، در سکوت و تنهایی کش‌داری که شیئی در آن نیست و آدمی به آنجا سرک نمی کشد، تنها چیزی که منتظر ماست سیاهچاله عظیم ناواقعیت است. سیاهچاله ای که می‌دانیم حتی اگر تمام عمر هم از آن بگریزیم، با مرگ، یک بار برای همیشه ما را می‌بلعد و دستمان را از همه واقعیتی که به آن خو کرده بودیم و به آن تعلّق داشتیم کوتاه می‌کند.

بی‌راه نیست اگر بگوییم همه وحشت و گریز از ناواقعیت، محصول اطمینان از فرارسیدن ناگزیر آن با مرگ است. مرگ اگر نبود، شاید می‌توانستیم خو کنیم به واقعیت مشترک انسانی و جایی در گوشه‌ای از آن آرام بگیریم. مگر نگفته‌اند خواب برادر مرگ است؟ هذیان و خیال و اقسام دیگر ناواقعیت را هم به آن اضافه کنید. همه این‌ها خویشاوندان مرگند و همه این ها هر لحظه در درون ما و با ما زندگی می‌کنند.

اشتراک گذاری

نوشتهٔ قبلی
نوشته‌ی بعدی
مرشدِ آشنا
edit_square

آثار دیگر

روان‌کاوی به روایت مدرسهٔ دوباتن

دسته بندی: آثار | کتاب ها نویسنده: آلن دوباتن مترجم: محمود مقدسی ناشر: کرگدن سال انتشار: ۱۴۰۲ خرید کتاب: لینک اوللینک دوملینک سوملینک چهارمتقریباً همۀ ما، از وقتی که به…

کتاب «درآمدی جدید به روان‌شناسی اخلاق»

دسته بندی: آثار | کتاب ها نویسنده: والری تیبریاوس مترجم: محمود مقدسی ناشر: انتشارات آسمان خیال سال انتشار: ۱۴۰۱ خرید کتاب: لینک اوللینک دوملینک سوملینک چهارماخلاق از منظری دیگر از…

جغرافیای تنهایی

مقاله‌ای از دکتر محمود مقدسی درباره فلسفه تنهایی، برگرفته از وب‌سایت و مجله‌ی «نگاه آفتاب»   همه‌ی ما تجربه‌ی تنهایی را داشته‌ایم. گاه از آن گریخته‌ایم و گاه به آن…