با این مرگ‌آگاهی چه کنیم؟

من می‌میرم. تو می‌میری. آن‌ها که دوستشان داریم می‌میرند. آن‌ها که دوستشان نداریم هم می‌میرند. آن‌ها که خیرمان را خواستند، می‌میرند؛ آن‌ها که باعث آزارمان شدند هم. همه می‌میریم.

این را گهگاه می‌فهمیم و دوباره فراموش می‌کنیم. خیلی وقت‌ها هم یادمان می‌ماند اما نمی‌دانیم با آن چه کنیم. شاید هیچ کس نمی‌داند. شاید هیچ کس در طول تاریخ نفهمیده است که با آن چه کند. مرگ‌آگاهی، خیلی وقت‌ها آدم را آزاد و سبک می‌کند. گاهی هم این سبکی از فرط زیادی، تحمل‌ناپذیر می‌شود و آدم را به وحشت می‌اندازد.

ما آدم‌ها خیلی چیزها را می‌دانیم، اما در مورد مهمترین پرسش‌هایمان اغلب از هفت سالگی فراتر نمی‌رویم. مرگ، یکی از آن‌هاست. به خودت نگاه کن. چه چیزی بیش از آن زمان می‌دانی؟ تقریباً هیچ. شاید تنها یک چیز تغییر کرده باشد: اینکه کم‌کم داری یاد می‌گیری مرگ را بپذیری و دست از انکارش برداری. اینکه داری سکوت و طمانینه در برابر مرگ را یاد می‌گیری. همین.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من