حق پیشرفت نکردن

اسمش را شاید بتوان گذاشت حق پیشرفت نکردن؛ این‌که آدم در کاری از پله‌ی اول بالا برود، از پله دوم هم، پله سوم را هم با موفقیت پشت سر بگذارد، اما دیگر ادامه ندهد و مثلاً برگردد یا راضی باشد و همان‌جا بماند.

این حرف برای اغلبمان پذیرفتنی نیست. تصور می‌کنیم اگر کسی توانست، باید ادامه بدهد و در آن کار مدام پیشرفت کند. اما چرا می‌گویم حق داریم یا گاهی لازم است چنین کاری بکنیم؟ چون ممکن است اصلاً در این شغل یا هر شغلی، آدمِ تا این‌جای کار باشیم و بیشترش برایمان بشود مایه‌ی اضطراب و دردسر و کلافگی. یعنی تا این‌جا را با خوشی و لذت آمده باشیم و شده باشیم مسئول فلان واحدِ یک شرکت، اما برای بعدش نه انگیزه و اشتیاق و رویا داشته باشیم و نه حالمان همین‌قدر خوش بماند. اصلاً شاید آدمِ این شغل نباشیم و لازم است یک جایی، این حقیقت را بفهمیم و بپذیریم. انگار باید حد خودمان را بشناسیم و در هر چیزی، تا جایی که زندگی هست پیش برویم و بقیه انرژی‌مان را بگذاریم برای کار یا علاقه‌ی دیگری.

می‌دانم هزار اما و اگر و چرا باقی می‌ماند و فهمیدن حدّش سخت است. اما این ایده را هم صرفاً بگذارید گوشه‌‌ی ذهنتان بماند.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من