بسیاری از ما به این دلیل به سراغ روانکاوی میرویم که حس میکنیم حقیقتی در موردمان هست که از آن بیخبریم اما بر رفتار و سرنوشتمان اثر میگذارد. به طور ضمنی به روانکاو میگوییم که بعد از همه این اتفاقات پی بردهام که من، بهترین خواننده متن درون خودم نیستم. چیزهایی هست که از آنها سر در نمیآورم و وقتی میگویم “من” دیگر مطمئن نیستم از چه چیزی صحبت می کنم. از روانکاو میخواهیم که همراهمان باشد تا دوباره “من” را بشناسیم و این بار، به پستوهایی سرک بکشیم که از عهده خودمان خارج است. به تعبیری، در روانکاوی بیش از هرچیز به دنبال شناختن خودمان هستیم؛ اما شناختن آن بخشهایی از خودمان که پیشتر باوری به وجودشان نداشتیم اما به تجربه و با دردها و سرگشتگیهایمان، پی به وجود آنها بردهایم. در روانکاوی، به دنبال سرک کشیدن به جغرافیای ناشناخته اما مهمی هستیم که ساکنانش به زبانی غیر از آنچه پیشتر میشناختیم سخن میگویند و پیامهایشان جز با آموختن زبانی تازه، برایمان آشکار نمیشود. به این معناست که روانکاوی را میتوان نوعی هرمنوتیک دانست: هرمنوتیک ناهشیار. در اینجاست که روانکاوی به طور آشکاری از بدنه دانش روانشناسی جدا میشود و روش و جغرافیای خاص خود را بنا میکند.
روانکاوی به روایت مدرسهٔ دوباتن
دسته بندی: آثار | کتاب ها نویسنده: آلن دوباتن مترجم: محمود مقدسی ناشر: کرگدن سال انتشار: ۱۴۰۲ خرید کتاب: لینک اوللینک دوملینک سوملینک چهارمتقریباً همۀ ما، از وقتی که به…