این روزها چشم در چشم امرِ غریب دوختهایم؛ چیزی که حیاتِ عینی و روانی ما را به چالش کشیده است، چیزی ورای زندگی روزمرّه که از هیچکجا و بیخبر آمده، امری که پیشتر تخیّل آن نیز برای بسیاری از ما ناممکن بود. امر غریب که معمولاً ابتدا نظم نمادین و سپس نظمِ عینی را به چالش میکشد (مطابق روایتِ روانکاوی و فلسفه از آن) اینبار مسیر متفاوتی را انتخاب کرده است: ابتدا نظمِ عینی را آشفته کرده و سپس به سراغ نظمِ نمادین آمده است. امرِ غریب از واقعیتِ آشنای هرروزه ما، هزارتوی گیجکننده و حیرتآفرینی ساخته و آنچه را پیشتر به بیرون از مرزهای زندگی رانده شده بود، به میانه آورده است: بیماری، مرگ، انزوا، تنهایی، جنون و … . امرِ غریب، حفرهای است بلعنده معنا و آفریننده راز؛ هر آنچه را پیشتر ساخته بودیم میبلعد و حیرت و معمّا بیرون میدهد.
این روزها علاوه بر همه چیز، با بحرانِ واقعیت و آینده روبروییم؛ واقعیت چیست و آینده کدام است؟ معانیِ پیشین از کار افتادهاند. واقعیت مگر آن چیزی نبود که هر روز در آن قدم میزدیم و به گوشه و کنارش سرک میکشیدیم؟ پس کجاست آن واقعیت؟ آینده مگرساخته رؤیاها و دستانِ ما نبود؟ مگر برایش نمی جنگیدیم؟ پس کجاست آن آیندهای که امید میداد و مایه تکاپویمان بود؟ همه اینها را امر غریب بلعیده و نادیدنی کرده است. چه بار سنگینی بر دوش ما گذاشته این امر غریب؟ این روزها باید در کنارِ غم نان و تقلاّی جان، کاری برای رهایی از این واقعیتپریشی هم بکنیم. ما این روزها بیخانمان(بیواقعیت) شدهایم. باید دوباره زمین سفتی بیابیم و خانه تازهای بسازیم. و چه حیرتآور است که این روزها واقعیتِ از هم پاشیده بیرون، دوباره نه اینجا و در میان اشیاء که در قلمروِ امواج و کدها (اینترنت) ساخته میشود. امرِ غریب، ما را هرچه بیشتر به واقعیتِ پیشتر مجازیمان سوق داده و آن را بیش از هر زمانِ دیگری واقعی کرده است. و باز چه حیرتآور است توان آدمی در آفرینشِ چنین جهانی؛ جهانی نادیدنی که جهانِ دیدنی را جان دوبارهای بخشیده است.
این روزها غمگین و حیرتزدهام و همزمان امیدوار و در حالِ تماشا. روزگاری پرسش فلسفه این بود که آیا جایی برای فلسفهورزی باقی مانده است؟ امروز باید پرسید چگونه کسی میتواند در این فراخیِ بیحد و حصر، فلسفهورزی کند و از پا در نیاید؟
این روزها غمگین و حیرتزدهام و همزمان امیدوار و در حالِ تماشا. روزگاری پرسش فلسفه این بود که آیا جایی برای فلسفهورزی باقی مانده است؟ امروز باید پرسید چگونه میتوان بدون تامل فلسفی درباره زندگی، این مواجهه تازه با امر غریب را تاب آورد؟