هیچ کس باورش نمیشود کلمهها چنین قدرتی داشته باشند. اما دارند. دستکمشان میگیریم. فکر میکنیم همین اصوات رها شده در هوا یا خطوط کشیده شده روی کاغذاند. اما نیستند. کلمهها عجیب و مایه حیرتاند، مثل تولد کودک، مثل طلوع خورشید و مثل بیکرانگی آسمان. فکرش را بکنید: چند کلمه پشت سر هم میآیند و دل آدم از شوق پر میشود یا چند کلمه کنار هم قرار میگیرند و سنگینی دنیا را بر دل آدم آوار میکنند.
کلمهها فرصت سبککردن بارهای سنگیناند، فرصت تکاندن غبار سفرهای طولانیِ زندگی، فرصت سوگواری، نزدیکی، آشتی، دشمنی و … . کلمهها صرفا ابزار نیستند؛ با ما مشارکت میکنند در خلق معنا و در ساختن همدلی و ارتباط. کلمات همنشینان دائمی و آشنای ما هستند.
این روزها که سوگوار میشویم و در صفحاتمان از غم و فراق مینویسیم، بیش از همیشه معجزه کلمات را حس میکنم. پیشتر با خودم فکر میکردم آدمِ سوگوار دل و دماغ نوشتن و پاسخ دادن ندارد. گم میشود توی خودش؛ میرود توی سکوت. اما اینطور نیست. این روزها که نوشتن سوگواران را میبینم، بیش از همیشه میفهمم که ما به کلمهها نیاز داریم و به آنها پناه میبریم. کلمهها ما را از جهان خودمان بیرون میکشند، بارمان را زمین میگذارند، دیگری را به نزدیکیمان فرا میخوانند، همدلی میآفرینند و در نهایت فرصت زیستن و ساختن به ما میدهند. کلمهها ما را نجات میدهند.