بعضی پرسشها نه بیپاسخند و نه پاسخ روشن و واحدی دارند. اسمشان را گذاشتهاند “پرسشهای گشوده”. پرسشهای گشوده نه پاسخی قطعی دارند و نه به دلیل بیپاسخی میتوانیم رهایشان میکنیم. این پرسشها، پرسشهایی همیشگیاند و در هر دوره از عمر پاسخ متفاوتی میگیرند. کیفیت و معنای این پرسشها با رشد ما تغییر میکند و همین موضوع امکان پاسخی واحد به آنها را از بین میبرد. با این همه اما، اغلب ما صبوریِ پذیرشِ سرشت گشوده آنها را نداریم و اگر در مقطعی از عمر به طریقی پاسخی به آنها دادیم آن پاسخ را همیشگی فرض میکنیم؛ حتی اگر چنین پاسخی بعدها مایه رنج و پریشانیمان بشود. بعضی از این پرسشهای گشوده از این قرارند: چه کسی هستم؟ چه چیزی را باید خواست؟ چه چیزی زندگی را معنیدار میکند؟ هدف زندگی چیست؟ درست و نادرست سیاسی کدام است؟ باید بمانم یا بروم ( پرسش گشوده مهاجرت)؟، در این رابطه باشم یا نباشم؟ (پرسش گشوده رابطه) … . همانطور که میبینید، پاسخ این پرسشها هم به تبع تغییر خودمان و هم به دلیل تغییر محیط پیرامونمان تغییر میکند.
ممکن است بگویید خب، معلوم است که آدم همه عمرش پاسخ واحدی به این پرسشها نمیدهد. اما واقعیت این نیست. اغلب ما عمرمان را میگذاریم بر سر پاسخهای واحد به بعضی از این پرسشها؛ پاسخهایی که حتی شاید خودمان هم نقشی در پذیرفتن آنها نداشتهایم. نمونهاش همین پرسشِ “چه کسی هستم؟” یا “چه چیزی را باید خواست؟”. بسیاری از ما کسی را زندگی میکنیم که دیگر برای خودمان غریبه است و چیزهایی را میخواهیم که دیگر معنایی برایمان ندارند. چرا؟ صرفا چون زمانی چنین کسی بودیم و چنین چیزهایی را میخواستیم. امروز اما خیلی چیزها عوض شده است ولی ما شجاعت دیدن این تغییرات و پذیرش هزینه مواجهه با آنها را نداریم. ما با ایستادن بر همان پاسخهای قدیمی، هزینهای میکنیم تا هزینههای پیشتر معنیدارمان هدر نرود. اما نتیجه، بیمعنا شدن همه این هرینهها است. مثلا اگر پیشتر هوادار یک جریان سیاسی بودیم، با وجود همه تغییرات و شواهد تازه، آنقدر بر باورها و نحوه بودنِ پیشینمان پافشاری میکنیم که همه چیز از جمله همان گذشته نیز بیمعنا میشود.
واقعیت این است که باید سیالیت و عدمقطعیت موجود در این سوالات را بپذیریم و با گشوده بودن آنها کنار بیاییم. این تنها چاره ما برای زیستنی معنادار و تابآوردنی است. اما خوب میدانم که دشوار است. ما مراقبان گذشته و زخمهایمان هستیم و عادت داریم آینده را قربانی انتخابهای گذشته و لجبازیهایمان کنیم.