هرقدر هم کسی را دوست دارید، خوشیِ بیش از آرزویش را به او ندهید. حدِ فانتزی های خودتان و دیگران را نگه دارید. مراقب باشید کسی را غرق در خوشیِ غیرقابلتحمّل نکنید. این که کسی از شما صرفاً یک لیوان آب خواسته، برداید آب یخ دستش بدهید، همیشه به نفعِ او نیست و اصلاً همیشه آن چیزی نیست که او میخواهد. خیلی وقتها، تنها چیزی را میتوانیم تاب بیاوریم که توانستهایم آرزویش را بکنیم. خیلی وقتها، ما آدمها حتی تابِ رسیدن به آرزوهایمان را هم نداریم چه رسد به بیش از آن. هاضمه روانمان از پسش بر نمیآید. یا نمیفهمیمش، یا نمیتوانیم تحمّلش کنیم.
یک جایی لازمه دوست داشتن این است که آدم ها را «فانتزیکش» نکنیم. یعنی آنقدر خوشی و لذّت به آن ها ندهیم که ظرفِ تحمّلش را نداشته باشند. اصلاً برای آن ها هم مشکلی پیش نیاید برای خودمان مشکل درست میکنیم. ناکام میشویم. میبینیم لذّتی که میخواستیم را نمیبرد و اصلاً نمیفهمد که زور زدهایم برای شاد کردنش. آن وقت عصبانی میشویم از دست او و یک جایی این عصبانیت را سرش خالی میکنیم.
یکی از اقسام مراقبت از آدمها همین است که ببینیم خودشان چه مقدار از ارضا و خوشی را میتوانند تحمّل کنند نه اینکه ما چه مقدار خوشی و خوبی رساندن از دستمان بر میآید. ممکن است بگویید وقتی آدم کسی را دوست دارد، چرا بیشتر از خواستهاش برای او حاضر نباشد؟ میگویم شما «به قدرِ کافی» برای او حاضر باشید، همینقدر حضور و خوشی رساندن برای ساختنِ یک رابطه خوب بس است. بیشترش که میکنید بالاخره یک جای کار آسیب میبیند. حد نگه دارید و پیوسته خوبی کنید. اقلّش این است که انتظارِ خودتان و او را جایی نگه میدارید که هر دویتان میتوانید از پسش بر بیایید.