نمیدانم تعبیر درستی هست یا نه. امّا آگاهانه یا ناآگاهانه در پس ذهن بسیاری از ما هنوز چنین تصوری از شغل وجود دارد: شغلی ثابت، متناسب با رشته تحصیلیمان و دقیقاً در چارچوب یک رشته خاص، مثلاً استادی دانشگاه، نظارت فنی در یک کارخانه یا آزمایشگاه، پرستاری، قضاوت و … . در این قبیل شغلها، بازار کار از پیش آماده است و مستقل از شما به کار خودش ادامه میدهد. کافیست مهارتها و روابطی را کسب کنید که شما را برای وارد شدن به این بازار آماده میکند. سپس به استخدام کارخانه، شرکت یا نهادی در میآیید و پروسه ۲۵ تا ۳۰ ساله فعالیت حرفه ایتان تا بازنشستگی آغاز میشود. در این بین، بیمه، افزایش پایه حقوق و … به طور خودکار فعال میشوند. امنیت مالی پیدا میکنید. گهگاه درگیر اضافه کاری میشوید، برای ارتقا تلاش میکنید، رشد میکنید و در نهایت در میانسالی با حقوق بازنشستگی این بازار را ترک میکنید. این چشمانداز شغلی، تصویری آشنا برای بسیاری از ماست. خیلی از ما با آن بزرگ شده ایم و تصویر زن و مرد بزرگسال شاغل در ذهنمان چنین چیزی است. حالا نه فقط پدران و مادرانمان چنین امیدی برایمان دارند که بسیاری از خود ما هم در نهایت به دنبال چنین موقعیتی هستیم. امّا این تجربهای به چندین و چند دلیل برای اغلب ما ناممکن شده و بسیاری از ما را درگیرِ تعارضی ذهنی در حوزه اشتغال کرده است. این تعارض حاصل ناهمخوانی انتظارات ما از شغل، وضعیت بازار کار و در نهایت تجربه شخصی خودمان از اشتغال و کسب در آمد است.
تصویر کنونی بازار کار چگونه است؟ موقعیتهای شغلی دولتی یا محدود و از نظر مالی کم جاذبه شدهاند یا متقاضی آنقدر برای آنها زیاد است که ناگزیر بسیاری از بدست آوردن آنها محروم میشوند. اشتغال در بخش خصوصی با تهدیدات فراوانی روبروست. بنگاههای بزرگ یا کوچک به تبع شرایط اقتصادی ناگزیر از تعدیل نیرو میشوند. روز به روز، فعالیتهایی در حوزههای مختلف به ماشینها، سیتمهای هوشمند و کامپیوترها سپرده میشوند. بازارها پیچیدگیهایی پیدا میکنند که با تنها یک مهارت به سختی میتوان در آنها موفق شد( مهارتهای لازم برای کار، چند رشتهای یا به تعبیری میان رشتهای شده اند)، بازارهای مالی ناآشنا و نوپا سر بر میآورند و گاه منطقی یکسره متفاوت از بازارهای مالی پیشین دارند، بازارهای مالیِ کشف نشدهای وجود دارند که نیاز به آنها به طور ضمنی وجود دارد امّا هنوز امکان تحقق عملی آنها فراهم نشده است و … . در چنین وضعیتی، اغلب ما تنوع شغل، بازههای بیکاری و خانهنشینی، نوسان درآمد، عدم امنیت مالی، روزهای پردرآمدِ کوتاه مدّت، دورکاری، پذیرش ریسک و اشتیاق مشارکت در بازهای تازه و موقعیتهای مالی پیچیده را تجربه میکنیم و همه اینها با تصویر زن و مرد بزرگسال شاغل در ذهن ما متفاوت است. این وضعیت، منشأ اضطرابها و تنشهایی در بسیاری از ما میشود.
امّا چه باید کرد؟ به نظر میرسد دیر یا زود ناگزیریم دست از آن تصویر بکشیم و آن را با همه جاذبههایش کنار بگذاریم. پذیرش این موقعیت تازه به ما امکان میدهد بیش از پیش به ابعاد مختلف شخصیت و امکانات ذهنی و روانیمان تکیه کنیم. مهارتهای مختلفمان را با هم ترکیب کنیم، به محیط پیرامونمان حساس باشیم و نیازهای تازه و امکانهای کمتر دیده شده را بشناسیم و سپس با استفاده از مهارتهایمان دست به خلاقیت بزنیم. امروز بسیاری از ما به جای آماده شدن برای بازارها و موقعیتهای شغلی از پیش آماده، میتوانیم بازارهای تازهای را راه بیندازیم و سپس در آن علاوه بر کسب درآمد به ماجراجویی و رشد شخصی هم بپردازیم. به تعبیر دیگر، آنچه با چسبیدن به تصویری خاص از شغل و درآمد میتوانست تهدیدی به حساب بیاید، با کنار گذاشتن آن تصویر میتواند به فرصتی برای شکوفایی تبدیل بشود.
بله، هیچ کدام از اینها کار آسانی نیست. محیط کسب و کار در سالهای اخیر ایران ناامنیهای زیادی را از سر میگذراند. امّا دغدغه این نوشته چیزی است که حتی در روزهای امنیت این محیط هم بسیاری از ما را درگیر میکند. ما با تعارضی روبرو هستیم که از پایبندی ذهنی به نوعی الگوی از کار افتاده میآید. ناامنی شغلی، تغییر شغل، بیکاریهای گاه و بیگاه، جستجو و کنجکاوی شخصی، خلاقیت، پذیرش ریسک و … همه بخشی از مختصات بازار کار کنونی هستند. پس اگر اینها را تجربه میکنید نترسید. زمین بازی همین است. آنچه فکر میکردیم باید باشد، دیگر برای خیلیهایمان محقق شدنی نیست.