ازدست‌رفته‌ی ایدئال‌شده

“ابژه‌ی ازدست‌رفته، ابژه‌ی ایدئال‌شده است”. همین چند کلمه روایتِ بخش بزرگ و گاه دردناکی از قصه زندگی ما آدم‌ها است. عزیزی که از دنیا می‌رود، محبوبی که رهایمان می‌کند یا حتی خودمان از او می‌گذریم، ماشین دزدیده‌شده‌ای که دیگر پیدا نمی‌شود، کاری که ناخواسته از دستش می‌دهیم، لباسی که دوستش داریم و پاره می‌شود، هم‌بازی‌ای که ناگهان از محله ما می‌رود، اسباب‌بازی‌ای که کاش خراب نشود امّا می‌شود و …، همگی می‌توانند همان ابژه‌ی از‌دست‌رفته‌ای باشند که کارِ روانمان با آن تمام نمی‌شود و به صورت ایدئالی در روانمان باقی می‌ماند.

ایدئال می‌شود یعنی او کسِ دیگری بود، مثلش دیگر نیست، دوباره چنین کسی را پیدا نمی‌کنم، بقیه پیشِ او کج‌ و ‌معوج‌اند، یا آن ماشین چیز دیگری بود، آن اسباب‌بازی از همه بهتر بود، در آن خانه واقعاً خوش بودیم و … . این ایدئال‌سازی ایرادی ندارد اگر هزینه روی دست آدم نگذارد. امّا خیلی وقت‌ها می‌گذارد. بله، ظاهرش این است که یک ابژه خوب باقی می‌گذارد تا درونی‌اش کنیم و سوگواریمان آسان‌تر شود، امّا خیلی وقت‌ها چیزی که از آن می‌ماند، حسرت است و خشمِ حل و فصل نشده (روی‌ هوا مانده) و ناتوانی در رفتن به سراغ آدم‌ها و چیزهای تازه و دل دادن به آن‌ها.

آدم‌های زنده و رابطه‌های واقعیِ اینجا و اکنونی کاستی دارند، خراب می‌شوند، دلمان را می‌زنند، در طول زمان عیب‌هایشان را آشکار می‌کنند، خسته‌ و عصبانی‌مان می‌کنند و مهمتر از همه در برابر آن ایدئال‌های دست‌نخورده‌ی هر روز ایدئال‌تر شده، کم‌ارزش می‌‌شوند. آن‌وقت ما می‌مانیم و دلی حسرت‌زده و ناکام. خیلی وقت‌ها اتفاقاً سوگواری و بازگشتن به زندگی از دل شکستنِ آن تصویرِ ایدئال می‌گذرد؛ از دل شناختن یا یادآوری نقص‌های آنچه از دست‌ رفته. تازه آن وقت‌ است که می‌توانیم جهانِ واقعی اطرافمان را دوباره ببینیم و با آد‌ها و اشیاء موجود آرام بگیریم.

پانوشت: از به کار بردنِ مکرر دو کلمه ابژه و ایدئال و استفاده نکردنِ معادل‌‌هایشان یعنی موضوع و آرمانی، عذر می‌خواهم. آن را به پای انگلیسی‌زدگی نگذارید، ذهن خودم این موضوع را با آن دو کلمه بهتر پردازش می‌کرد.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من