اضطراب

اضطراب، انسان است در گاهِ بی‌سِپَری

اضطراب، پنجره‌ای رو به نیستی است. از آن سوی اضطراب می‌توانی عدم را ببینی. گویی زندگی خالی می‌شود و می‌خواهی قلبت را بدهی و از تپیدنش خلاص شوی. اضطراب، گُم شدن است بی‌نشانه‌ای برای پیدا شدن. اضطراب، میل به رها کردنِ خود است، میل به کَندن، بیرون آمدن و خلاص…
مشاهده ی مطلب

اضطراب در وجود آدم پخش می‌شود

اضطراب کیفیت غریبی دارد. اغلب مهم نیست چگونه و به چه دلیلی آغاز شده باشد. همین که آغاز شد، راه خودش را می‌رود و پخش می‌شود در کل وجود آدم. خیلی وقت‌ها حتی علتش هم از میان می‌رود و خودش می‌ماند. اضطراب، سوختش برای ماندن را بیش از هر چیز…
مشاهده ی مطلب

به مهاجرت فکر کردن

بیایید کمی به عقب برگردیم. به روزهایی که نگه داشتنِ ریال مثل نگه داشتنِ آتش در کف دست بود. آن‌که پولی نداشت، غم داشت و آن‌که پولش را تبدیل به کالا یا سرمایه‌ای کرده بود، خیال چندان ناآرامی نداشت. اما آن‌که با ریالش کاری نکرده بود، پریشان و مضطرب بود.…
مشاهده ی مطلب

ترست را حس کن و به‌هرحال کار را انجام بده

عدم قطعیت، تردید و نگرانی همیشه در انتخاب‌هایمان باقی می‌ماند و جز با خودفریبی نمی‌توان از سد همه این‌ها گذشت. باید آن‌قدر قوی بشویم که بدون خودفریبی و در عین همه‌ی این‌ها دست به عمل بزنیم: ترس را در درونمان حس کنیم، حضورش را به رسمیت بشناسیم، تجربه‌اش کنیم، امّا…
مشاهده ی مطلب