خشمِ مراقبت و ضرورت ترمیم
هرقدر هم آدمِ خوب و مهربانی باشی، هرقدر هم انساندوست باشی، هرقدر هم آموزش دیده باشی، مراقبت از کودکان، کم
هرقدر هم آدمِ خوب و مهربانی باشی، هرقدر هم انساندوست باشی، هرقدر هم آموزش دیده باشی، مراقبت از کودکان، کم
امروز به بهانه روز روانشناس خیلی به اتاق درمان، اثربخشیاش و آسیبهایش فکر میکردم. امّا از این بین یک ویژگی
حساسیت به درد و رنجِ دیگری چیز عجیب و گیجکنندهای است. داری فیلم میبینی و یک هو تصویری تو را
وقتی جوانتری، بزرگتر شدن برایت معانی ساده و گاه خندهداری دارد. خیال میکنی همهاش خلاصه میشود در سفید شدن موها،
ویکتور هوگو در جایی از رمان «کلودِ ولگرد» (ترجمه محمد قاضی)، پس از شرححال کامل «کلود»، شروع میکند به ایراد
چاره دیگری نیست. باید گروه و جمع خودمان را بسازیم و تا هر زمان که تابش را داشت یا شوقش
روی پنجه پاهایش ایستاد و سرکی به آن سوی دیوار کشید. آنجا بهار بود، آدمها سیر بودند، دلی نمیلرزید، بچهها
آن بیرون اتفاقاتی میافتد. اما آنچه در درونِ ما رخ میدهد، بازتابِ صِرفِ آن اتفاقات نیست. ما بیشتر به واقعیتِ
گفت: میدونی کی بیشتر رنج میکشه؟ گفتم: کی؟ گفت: اونی که میخواد توی این دنیا رنجی وجود نداشته باشه. کسی
این ایده “جامعه بیطبقه توحیدی” هم از آن ایدهها بود. معنایش این بود که خب، بیطبقه بودن هم خوب است
جستجوی عاشقانه در آغاز گویی تنها یک مسیر دارد: او را میبینم، چیزی در من تکان میخورد، محوش میشوم و
امروز مدام با خودم میگفتم: لازم نیست هر کاری را که از دستت بر میآید بگذاری توی برنامه سال جدید.